♥ نگار ♥
یه وقتایی، یه حرفایی، چنان آتیشت میزنه که دوست داری فریاد بزنی، ولی
نمیتونی! دوست داری اشک بریزی، ولی نمیتونی! حتی دیگه نفس کشیدنم برات
سخت میشه! تمام وجودت میشه بغضی که نمی[!]، به این میگن “درد بی درمون”
نمیتونی! دوست داری اشک بریزی، ولی نمیتونی! حتی دیگه نفس کشیدنم برات
سخت میشه! تمام وجودت میشه بغضی که نمی[!]، به این میگن “درد بی درمون”