یافتن پست: #دیگری

☺SAEED☻
☺SAEED☻
به خاطر مردم تغییر نکن : این جماعت هر روز تو را جور دیگری می خواهند ... زندگیِ خودتو بکن
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/7 - 19:31
+3
mah3a
mah3a
این دخترا که اد کردن رو میبندن ولی مسیج رو باز می ذارن مصداق اونن که میگه
" گر ز حکمت ببندد دری ... ز رحمت گشاید در دیگری "
ذوق می کنم وقتی میبینم یه روزنه ی امیدی واسه آشنایی باقی گذاشتن .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/7 - 18:00
+2
tamanna
tamanna
a year without rain

Oooooooooh
Oeeeeeeh
Can you feel me
When I think about you
With every breath I take
Every minute
Don’t matter what I do
My world is an empty place
Like I’ve been wonderin’ the desert
For a thousand days (oooh)
Don’t know if it’s a mirage
But I always see your face, Baby

I’m missing you so much
Can’t help it even now
A day without you is like a year without rain
I need you by my side
Don’t know how else to find
But a day without you is like a year without rain (oooh)
The stars are burning
I hear your voice in my mind (in my mind)
Can’t you hear me calling
My heart is yearning
Like the ocean is running dry
Catch me I’m falling
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/7 - 14:59
+5
tamanna
tamanna
You made me insecure
Told me I wasn’t good enough
But who are you to judge
When you’re a diamond in the rough
I’m sure you got some things
You’d like to change about yourself
But when it comes to me
I wouldn’t want to be anybody else

Na na na
I’m no beauty queen
I’m just beautiful me
Na na na
You’ve got every right
To a beautiful life
cmon
whoooooooooooooooooooooooooooooooooo says
na na na na hala inam ahangam
4 دیدگاه  •   •   •  1390/12/7 - 14:52
+8
ebrahim
ebrahim
آیا شست جورابتان سوراخ شده است؟
آیا جوراب دیگری ندارید؟
آیا از بیرون افتادنِ شستِ پایتان خجالت میکشید؟
مـا بـرای شمـا راه حلـی داریــم:
..
... ... ..
..
..
..
..
..
..
..
لنگه ها رو جابجا کن، سوراخش میفته رو انگشت کوچیکه معلوم نمیشه :))
3 دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 12:14
+2
ebrahim
ebrahim
از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا كردی؟

گفت : چهار اصل
1- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم
2- دانستم كه خدا مرا میبیند پس حیا كردم
3- دانستم كه كار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش كردم
4- دانستم كه پایان كارم مرگ است پس مهیا شدم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 19:55
+8
mehdi
mehdi
در آغوش خدا گریستم تا نوازشم کند . پرسید : فرزندم پس حوایت کو ؟!
اشکایم را پاک کردم و به او گفتم : در آغوش آدم دیگریست .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 18:52
+6
شاهین
شاهین
بودم! دیــــــــــــدم با دیگری شـــادتری , رفتــــــــــم !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 15:37
+4
امید
امید
اگر همه سکه داشتند, دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید
تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثاراو کند .
دکتر شریعتی
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 01:19
+2
sasan pool
sasan pool
خدایـا ؛ کسی را که قسمت کســ دیگریست ، سر راهمـان قـرار نـده !
تا شبـهای دلتنـگیش برای مـا باشـد ، و روزهـای خـوشش برای دیـگری ... !!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 00:28
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ