یافتن پست: #راه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



به مناسبت ۱۲ شهریور، رئیس علی دلواری فدای راه میهن
ریئس علی دلوار در پاسخ به هدیه(رشوه) چهل هزار پوندی بریتانیا «چگونه می‌توانم بی‌طرفی اختیار کنم در حالی که استقلال ایران در معرض خطر جدی قرار گرفته‌است؟
رئیس‌علی در محلی به نام «تنگک صفر» هنگام شبیخون به قوای بریتانیا توسط فردی نفوذی و اجیر شده، از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و در سن ۳۳ سالگی کشته شد.





دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 22:49
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



یک راه حل عالی برای پدر و مادران آینده!!!(تصویر متحرک)


دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 22:36
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
آیت‌اللهی: باید مشکلات را از سر راه تیم ملی برداریم

ادامه در دیدگاه



دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 22:23
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
تو هم از همان راننده هایی هستی که وقت پیچیدن به راست ، راهنمای چپ را میزنی و وقت پیچیدن به چپ ، راهنمای راست را؟! یا نمی دانی مقصد کجاست یا می خواهی من مقصدم را گم کنم.................
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 19:44
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

فرو افتادن در برابر خداوند تنها راه برخاستن در برابر روزگار است


دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 18:53
saeed
saeed
نقاشی اصلا بلد نبود...
ولی!! خیلی ماهرانه راهش را کشید و رفت.....
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 18:36
+1
ar8qf4min
ar8qf4min
آیا می‌دانستید در بدن هر انسان بیش از ۷ میلیون عصب وجود دارد و خانم‌ها این توانایی را دارند که روی تک تک آنها راه بروند؟!
اصن ۱ وضعیه!!!!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 10:46
+4
xroyal54
xroyal54

روزي حضرت عيسي از صحرايي مي‌گذشت.
در راه، به عبادت‌گاه عابدي رسيد و با او مشغول سخن گفتن شد.


در اين هنگام، جواني كه به كارهاي زشت و ناروا مشهور بود، از آن جا مي‌گذشت. وقتي چشمش به حضرت عيسي و مرد عابد افتاد، پايش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ايستاد و گفت:


«خدايا! من از كردار زشت خويش شرمنده‌ام، اكنون اگر پيامبرت مرا ببيند و سرزنش كند، چه كنم؟! خدايا! عذرم را بپذير و آبرويم را مبر!»


چشم عابد كه بر جوان افتاد، سر به سوي آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا! مرا در قيامت با اين جوان گناه‌كار محشور مكن!»


در اين هنگام خداي برترين به پيامبرش وحي فرمود كه: «به اين عابد بگو ما دعايت را مستجاب كرديم و تو را با آن جوان محشور نمي‌كنيم. چه، او به دليل توبه و پشيماني، اهل بهشت است و تو، به علِّت غرور و خودبيني، اهل دوزخ!»


دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 21:51
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اتل متل یه مورچه / قدم می زد تو کوچه
اومد یه کفش ولگرد / پای اونو لگد کرد
مورچه پا شکسته / راه نمی ره نشسته
با برگی پاشو بسته / نمی تونه کار کنه
دونه هارو بار کنه / تو لونه انبار کنه
مورچه جونم تو ماهی / عیب نداره سیاهی / خوب بشه پات الهی
…آفرین کوچولو اینو حفظ کن فردا ازت می پرسم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 20:21
+3
fingliiiiiiii
fingliiiiiiii

این من ! نه زیبایم ، نه مهـربانم....نه عـاشق و نه محتاج نگاهی...!

فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست

فقط برای خودم هستم...خوده خودم !

صبورم و عجول!!

سنگین...سرگردان...مغرور...قـانع...

با یک پیچیدگی ساده و مقداری بی حوصلگیه زیاد!!!

و برای تویی که چهره های رنگ شده را می پرستی نه سیرت آدمی را ؛

هیچ ندارم !

راهت را بگیــر و بـــــــرو ، حوالی من توقف ممنــــوع است........

آخرین ویرایش توسط fingilii در [1392/06/13 - 18:43]
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 17:46
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ