یافتن پست: #راه

محمد
محمد
انگار برای حسینی شدن ما ، راهی جز بی حسین شدن زینب نبود...

عزاداریاتون قبول حق
دیدگاه  •   •   •  1392/08/21 - 12:24
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آورده اند که وقتی گراهامبل اولین تلفن را اختراع کرد بااتفاق عجیبی مواجه شد...
چهار اس ام اس ازطرف ایرانسل!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/20 - 21:17
+4
AmirAli
AmirAli
رفتم یه سیم کارت همراه اول خریدم ایرانسل بهم اس داده :فکر نمیکردم بهم خیانت کنی !واست متأسفم! بای !



دیدگاه  •   •   •  1392/08/20 - 21:11
+4
AmirAli
AmirAli
تركه ده هزار تومن تو جيبش بوده مي خواسته

 

 

بره عرق بگيره. تو راه نيرو انتظامي رو ميبينه،

 

 

پولا روپرت ميكنه تو جوب!!!



دیدگاه  •   •   •  1392/08/20 - 21:08
+4
hamed noori
hamed noori
آﺏ ﺭﺍ ﮔﻞ ﻧﻜﻨﻴﺪ . . .

ﺷﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺣﺴﻴﻦ، ﻣﺸﻚ ﻃﻔﻼﻥ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ، ﺯﺧﻢ ﻭ ﺧﻮﻥ ﺑﺮ ﺍﻧﺪﺍﻡ،
ﻣﻲ ﺭﺳﺪ ﺗﺎ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺁﺏ ﺭﻭﺍﻥ، ﭘﺮ ﻛﻨﺪ ﻣﺸﻚ ﺗﻬﻲ، ﺑﺒﺮﺩ ﺟﺮﻋﻪ ﺁﺑﻲ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ
ﺑﻪ ﺣﺮﻡ،
ﺗﺎ ﻋﻠﻲ ﺍﺻﻐﺮ ﺑﻲ ﺷﻴﺮ ﺭﺑﺎﺏ، ﻧﻔﺴﺶ ﺗﺎﺯﻩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ ﺁﺭﺍﻡ . . ....
ﺁﺏ ﺭﺍ ﮔﻞ ﻧﻜﻨﻴﺪ . . .
ﻛﻪ ﻋﺰﻳﺰﺍﻥ ﺣﺴﻴﻦ، ﻫﻤﮕﻲ ﺧﻴﺮﻩ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﺳﺎﻗﻲ ﺁﻳﺪ،
ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻛﺮﻡ، ﮔﺮﻩ ﻛﻮﺭ ﻋﻄﺶ ﺑﮕﺸﺎﻳﺪ . . .
ﺁﺏ ﺭﺍ ﮔﻞ ﻧﻜﻨﻴﺪ . . ‌ .
ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻧﺰﺩﻳﻜﻲ،ﻋﺎﺑﺪﻱ ﺗﺸﻨﻪ ﻟﺐ ﻭ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ،
ﺩﺭ ﺗﺐ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﺍﺳﻴﺮ . . .
ﺁﺏ ﺭﺍ ﮔﻞ ﻧﻜﻨﻴﺪ . . .
ﻛﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﻬﺮﻳﻪ ﻣﺎﺩﺭﺷﺎﻥ، ﻧﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺁﺏ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺟﺎﻱ ﺩﮔﺮ،
ﺭﻭﺩ ﻭ ﻧﻬﺮﻱ ﺟﺎﺭﻳﺴﺖ، ﻣﻬﺮ ﺯﻫﺮﺍﻱ ﺑﺘﻮﻝ ﺍﺳﺖ،
ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻮﻳﻢ،

ﺁﺏ ﺭﺍ ﮔﻞ ﻧﻜﻨﻴﺪ، ﺁﺏ ﺭﺍ ﮔﻞ ﻧﻜﻨﻴﺪ . . .
ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻚ ﻳﺎ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﻳﺎ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﺴﻴﻦ )
دیدگاه  •   •   •  1392/08/20 - 12:33
+4
AmirAli
AmirAli
ای روزگار
من راههای نرفته بسیار دارم . . .
اما با تو یکی ، زیاد راه آمده ام . . ..

دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 21:12
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شبیه معادلات چند مجهولی شده ام!


هیچ کسی


از هیچ راهی


مرا نمی فهمد...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 17:56
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



راه دور نری . . .




دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 16:49
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد
ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد
در تیر رس من گره انداخت به ابرو
آهسته کمان و سپر از دست من افتاد
بی دغدغه بی هیچ نبردی دلم آرام
در دام دوتا چشم دو شمشیر زن افتاد
می خواستم از او بگریزم دلم اما
این کهنه رکاب از نفس از تاختن افتاد
لرزید دلم مثل همان روز که چشمم
در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد
درگیر خیالات خودم بودم و او گفت:
من فکر کنم چایی تان از دهن افتاد.
دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 16:37
+2
AmirAli
AmirAli
ﻏﺼﻪ ﻣﺮﺍ ﻛﺸﺖ..!!ﻭﻗﺘﻲ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻴﻨﻪ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻱ...ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻏﻮﺷﺖ
ﺩﻭﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ.ﺑﻲ ﺍﻧﺼﺎﻑ  
دیدگاه  •   •   •  1392/08/18 - 18:52
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ