یافتن پست: #رسیدن

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلامتیه اعدامی که جرم رفیقشوگردن گرفت وپای چوبه دارازش پرسیدن آخرین حرفت چیه...؟ گفت:به رفیقم بگید بیشتراز این از دستم برنیومد...
دیدگاه  •   •   •  1392/07/7 - 15:35
xroyal54
xroyal54
نه این سکوت را پایانی هست و
نه این شبی را که از آسمان نازل شده
نه خوابی برای دیدن هست و
نه روزی برای رسیدن
نه این شب مثل هر شب است و
نه این سیاهی شبیه شب است...


حلالم کن چون بی اجازه غمت رامی خورم......


خدایا یه جوری حرف بزن که منم بفهمم...



مے گـ ـوینـ ـد: مرـــگـ ــ ـــــــ


حـ ـق ا َست


פֿُـ ـدایـ ـا


حـ ـقم را


مےפֿواهمـ


اگر قرار بر نبودن اونه .....
دیدگاه  •   •   •  1392/07/6 - 23:34
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



برای رسیدن به هدف های کوچک، هدف های بزرگ را نابود نکنیم




دیدگاه  •   •   •  1392/07/6 - 17:17
+1
saeed
saeed
تنهـایی من عمیق ترین جای دنیاســت !


 


 تمامی ندارد . . .


 


 برادران یوســف هم ترسیدند


 


 از عمق چا

 به دنبال چاهی دیگر رفتند ! .
دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 12:39
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلامتی اونی که هیچوقت حالمونو نمی پرسه

چون میدونه حال و روز ما که پرسیدن نداره
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 19:28
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پرسیدند : دوستش داری ؟
گفتم : دنیای من است
گفتند : دوستت دارد ؟

گفتــــم : تنـهـــا ســـوال مـــن اســت . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 17:20
+2
saman
saman

به خود گفتم از عمر رفته چه ماند؟


دل خسته لرزید و گفتا دریغ


به دل گفتم از عشق چیزیت هست؟


بگفتا که هست آری اما دریغ


بلی از من و عمر ناپایدار


نمانده ست بر جای الا دریغ


شب و روزها و مه و سالها


گذشتند و ماندند برجا دریغ


رسیدند هر روز و شب با فسوس


گذشتند هر سال و مه با دریغ


رسیبدند و گفتم فسوسا فسوس


گذشتند و گفتم دریغا دریغ

دیدگاه  •   •   •  1392/06/31 - 02:33
+5
saman
saman

به خود گفتم از عمر رفته چه ماند؟


دل خسته لرزید و گفتا دریغ


به دل گفتم از عشق چیزیت هست؟


بگفتا که هست آری اما دریغ


بلی از من و عمر ناپایدار


نمانده ست بر جای الا دریغ


شب و روزها و مه و سالها


گذشتند و ماندند برجا دریغ


رسیدند هر روز و شب با فسوس


گذشتند هر سال و مه با دریغ


رسیبدند و گفتم فسوسا فسوس


گذشتند و گفتم دریغا دریغ

دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 23:32
+2
saman
saman
قصـــه با طعــــم دهان تو شنیـــدن دارد
خــواب،در بستـــر چشمان تو دیدن دارد
وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم
دست در دست تو هــر کوچــه دویدن دارد
تاک، ازبوی تَنَت مست، به خود می پیچد
سیب در دامنت احســـــاس رسیدن دارد
بیــخ گوش تو دلاویزترین بـــاغ خــــداست
طعـــم گیلاس از این فاصله چیــــدن دارد
کودکی چشم به در دوخته ام…تنگ غروب
دل مـن شـــــوقِ در آغــــــــوش پریدن دارد
“بوسه” سربسته ترین حرف خدا با لب توست
از لب ســـرخ تــــو این قصـــــه شنیدن دارد…!

(اصغر معاذی)
دیدگاه  •   •   •  1392/06/29 - 23:04
+1
saman
saman
قصـــه با طعــــم دهان تو شنیـــدن دارد
خــواب،در بستـــر چشمان تو دیدن دارد
وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم
دست در دست تو هــر کوچــه دویدن دارد
تاک، ازبوی تَنَت مست، به خود می پیچد
سیب در دامنت احســـــاس رسیدن دارد
بیــخ گوش تو دلاویزترین بـــاغ خــــداست
طعـــم گیلاس از این فاصله چیــــدن دارد
کودکی چشم به در دوخته ام…تنگ غروب
دل مـن شـــــوقِ در آغــــــــوش پریدن دارد
“بوسه” سربسته ترین حرف خدا با لب توست
از لب ســـرخ تــــو این قصـــــه شنیدن دارد…!

(اصغر معاذی)

دیدگاه  •   •   •  1392/06/29 - 19:44
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ