یافتن پست: #رفته

♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

همه میگن شیشه ها دل ندارن ، اما وقتی رو شیشه ی بخار گرفته نوشتم دوستت دارم ، آرام گریست .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 00:28
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو بن بست زندگی همه برمیگردن

سراغ عشق اولشون,

وای به روزیکه عشق اولت ,

رفته باشه سراغ عشق اولش.....
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 22:32
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
دل به تماشای دوست رفته به صحرای دوست

رفته به صحرای دوست دل به تماشای دوست

همت والای دوست رحمت بی منتها است

رحمت بی منتها است همت والای دوست

خاک کف پای دوست سرمه چشم رضا است

سرمه چشم رضا است خاک کف پای دوست

طور تجلای دوست سینه سینای ما است

سینه سینای ما است طور تجلای دوست

دل به تمنای دوست از همه عالم برید

از همه عالم برید دل به تمنای دوست

هر که ز پروای دوست از سر جان در گذشت

از سر جان در گذشت هر که ز پروای دوست

بر رخ زیبای دوست دیده الهی گشود

دیده الهی گشود بر رخ زیبای دوست
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 20:18
+3
nanaz
nanaz

مغز آدم هم عجیب جونوریه! یادش میمونه که یه چیزی یادش رفته اما یادش نمیمونه که چی یادش رفته!
امیدوارم خدا در ورژن های بعدی این باگ رو رفع کنه D:


دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 18:15
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
كسی كه متوجه شود چیزی را نمی فهمد، روی هم رفته در مسیر درست فهمیدن همه ی چیزها قرار گرفته است".
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 17:54
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ذش فخ ئشد یشق قخخاث فشذهشف حثداشدشئ

.

.

.

.

سخنی گهربار از یکی از دانشمندان فقط بنده خدا یادش رفته بود Alt+Shift رو بزنه
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 17:42
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
توی این شب های دلگیر توبیا پناه من باش
توی تنهایی شکستم بیا تکیه گاه من باش
دلم از غربت اینجا بی تو بدجوری گرفته
بیا میدونم که یادم هنوز از یادت نرفته
نذار اون نگاه آخر آخرین وداع ما شه
دل بده به خواهش من دستامون نذار جدا شه
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 17:08
+3
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
خداااااااااااااااااااایاااااااااا…….
بدجور دلم گرفته… میای باهم قدم بزنیم؟؟
سیگار از من باران از تو….
آخرین ویرایش توسط mamad-rize در [1392/05/24 - 16:26]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 16:25
+9
be to che???!!
be to che???!!
3 دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 12:01
+4
be to che???!!
be to che???!!
پيرمردي صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با يك ماشين تصادف كرد و آسيب ديد عابراني كه رد مي شدند به سرعت او را به اولين درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهاي پيرمرد را پانسمان كردند. سپس به او گفتند: "بايد ازت عكسبرداري بشه تا مطمئن بشيم جائي از بدنت آسيب ديدگي يا شكستگي نداشته باشه "
پيرمرد غمگين شد، گفت خيلي عجله دارد و نيازي به عكسبرداري نيست .
پرستاران از او دليل عجله اش را پرسيدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا مي روم و صبحانه را با او مي خورم. امروز به حد كافي دير شده نمي خواهم تاخير من بيشتر شود !
يكي از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر مي دهيم تا منتظرت نماند .
پيرمرد با اندوه ! گفت : خيلي متأسفم. او آلزايمر دارد . چيزي را متوجه نخواهد شد ! او حتي مرا هم نمي شناسد !
پرستار با حيرت گفت: وقتي كه نمي داند شما چه كسي هستيد، چرا هر روز صبح براي صرف صبحانه پيش او مي رويد؟
پيرمرد با صدايي گرفته ، به آرامي گفت: اما من كه مي دانم او چه كسي است !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 23:42
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ