یافتن پست: #زخمی

saman
saman
در CARLO

 ﺩﺭ ﺍﯾﺎﻡ ﻗﺪﯾﻢ ﯾﻪ ﮐﺸﺘﯽ ﺑﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺎﺧﺪﺍﯼ ﺷﺠﺎﻋﯽ ﺩﺍﺷﺖ
 یک ﺭﻭﺯ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﯽ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ
 ﻧﺎﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ : ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻗﺮﻣﺰ ﻣﻨﻮ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ،
 ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺭﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻠﻮﺍﻧﺎﻧﺶ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺟﻨﮕﯿﺪ ﻭ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﺭﯼ  ﺩﺍﺩ
 ﺍﺯ ﺍﻭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻗﺮﻣﺰ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ
 ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺧﻮﻧﺮﯾﺰﯼ ﮐﺮﺩﻡ، ﺷﻤﺎ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ
 ﻭ ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻫﯿﺪ
 ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﺯﺩﺍﻥ
 ﺩﺭ ﻣﺼﺎﻑ ﺑﺎ ﮐﺎﭘﯿﺘﺎﻥ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻗﺮﻣﺰ ﺷﮑﺴﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ
 یک ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ۱۰ ﺗﺎ ﮐﺸﺘﯽ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ
 ﻫﻤﻪ ﻭﺣﺸﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ یکی ﺩﻭﯾﺪ ﺗﺎ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻗﺮﻣﺰ ﮐﺎﭘﯿﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ
 ﮐﺎﭘﯿﺘﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻗﺮﻣﺰ ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ، ﺍﻭﻥ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﻣﻨﻮ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ

دیدگاه  •   •   •  1392/04/29 - 17:49
+7
مهسا
مهسا


چه زود می شوم

انگار سالهاست که من
اما هنوز ام
را نشانه می رود


2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/28 - 19:25
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
سیاه پوشیده بود ، به جنگل آمد .. استوار بودم و تنومند !
من را انتخاب کرد ...
دستی به تنه ام کشید تبرش را در آورد و زد .. زد .. محکم و محکم تر ...
به خود میبالیدم ، دیگر نمی خواستم درخت باشم ، آینده ی خوبی در انتظارم بود !
سوزش تبر هایش بیشتر می شد که ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد ، او تنومند تر بود ...
مرا رها کرد با زخم هایم ، او را برد ... و من که نه دیگر درخت بودم ، نه تخته سیاه مدرسه ای ، نه عصای پیر مردی ...
خشک شدم ..
---
بازی با احساسات مثل داستان تبر و درخت می مونه ..
ای تبر به دست ، تا مطمئن نشدی تبر نزن !
ای انسان ، تا مطمئن نشدی ، احساس نریز .. زخمی می شود ... در آرزوی تخته سیاه شدن ، خشک می شود
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 17:49
+5
sasan pool
sasan pool
بیوگرافی عشق من ال کاپون توی دیدگاه بخونید{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 12:24
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
خداوندا! دراین آخرین زوز های ماه شعبان دل عزیزانمان را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده که... هرکجا تردیدی هست ایمان هرکجازخمی هست مرهم هرکجا نومیدی هست امید وهرکجانفرتی هست عشق به خدا جای آن را فراگیرد تابه میهمانی خدابرویم {-35-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 18:58
+4
saman
saman
در CARLO
رو دلم پا میذارم واسه از تو بریدن

واسه جدایی از تو و به ازادی رسیدن

دیگه شایسته نیستی واسه قلب صمیمیم

من که ازت گذشتم تو تنهایی نشستم

گاهی تنهایی خوبه واسه مرهم زخمها

دیگه این دل زخمیم نمیشه رام حرفات

میگی پشیمونی و بازم با دیگرونی

میگی میری از اینجا دلمو میسوزونی

اره لیاقت تو همون کسایی هستن

که قلبتو دزدیدن بعدم زدن و شکستن

شدی مثل پارادوکس دوستم داری یا نداری؟

خودتم نمیدونی میخوای بری یا بمونی

تو دنیای کوچیکت جای چشمای من نیست

میرم با دل تنهام خودت خواستی یادت نیست؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 15:20
+7
sanaz
sanaz
در CARLO
می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟
دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .
دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه .
فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟
میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره .
پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده .
می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟
دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 20:01
+6
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
وقتی با مشت هاش قلبم رو می شکست . . .
همه ی فکرم به این بود که مبادا دستاش زخمی شه . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 00:20
+9
saman
saman
رو دلم پا میذارم واسه از تو بریدن

واسه جدایی از تو و به ازادی رسیدن

دیگه شایسته نیستی واسه قلب صمیمیم

من که ازت گذشتم تو تنهایی نشستم

گاهی تنهایی خوبه واسه مرهم زخمها

دیگه این دل زخمیم نمیشه رام حرفات

میگی پشیمونی و بازم با دیگرونی

میگی میری از اینجا دلمو میسوزونی

اره لیاقت تو همون کسایی هستن

که قلبتو دزدیدن بعدم زدن و شکستن

شدی مثل پارادوکس دوستم داری یا نداری؟

خودتم نمیدونی میخوای بری یا بمونی

تو دنیای کوچیکت جای چشمای من نیست

میرم با دل تنهام خودت خواستی یادت نیست؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 16:24
+5
saman
saman
در CARLO
رو دلم پا میذارم واسه از تو بریدن

واسه جدایی از تو و به ازادی رسیدن

دیگه شایسته نیستی واسه قلب صمیمیم

من که ازت گذشتم تو تنهایی نشستم

گاهی تنهایی خوبه واسه مرهم زخمها

دیگه این دل زخمیم نمیشه رام حرفات

میگی پشیمونی و بازم با دیگرونی

میگی میری از اینجا دلمو میسوزونی

اره لیاقت تو همون کسایی هستن

که قلبتو دزدیدن بعدم زدن و شکستن

شدی مثل پارادوکس دوستم داری یا نداری؟

خودتم نمیدونی میخوای بری یا بمونی

تو دنیای کوچیکت جای چشمای من نیست

میرم با دل تنهام خودت خواستی یادت نیست؟
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/9 - 13:58]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 13:57
+5
صفحات: 5 6 7 8 9 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ