یافتن پست: #زمان

roya
roya

%D8%AD%D8%B3%20%D9%84%D8%B9%D9%86%D8%AA%

به کمی از آن حس لعنتی نیاز دارم:

+با گام های بلند به سمتم می آیی

قشنگ میتوانم آن لبخند پهنی که کل صورت استخوانیت را پوشانده است ببینم

باز همان حس لعنتی دارم

همان حسی که باعث میشود اسمم یادم برود

دستانم میلرزد و دهنم خشک شده است....

نمیدانم چرا نمیرسی

زمان کش می  آید و گام های تند و بلند تو در چشمم مثل یک فیلم اسلوموشن است!

یک قدم مانده به من می ایستی و...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 11:54
+4
saman
saman



هنوز بدرود نگفته‌ای، دلم برایت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت
اگر زمانی از من دور باشی
هر وقت که کاری نداری انجام دهی
تنها به من بیاندیش
من در رویای تو شعر خواهم گفت
شعری درباره چشم‌هایت
و دلتنگی…


[جبران خلیل جبران]

دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 11:32
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
وقتی تو هستی لحظه ها نیستند

و

گذر زمان در دستان یخ زده ی من است

 تو باشی ...


دیگر هیچ نمی خواهم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 03:16
+3
be to che???!!
be to che???!!
قديم كه بوديم همه چيزمان بوي ماندن ميداد.... آن روز ها حتي بيسكويتها مادر بودند... اما حالا شدن هاي باي!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 02:36
+4
saman
saman

درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن


سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن


اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام،


تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن



به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من


بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن
 


شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را


به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن




شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...


اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن




لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم


تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن



(ع. بدیع)

آخرین ویرایش توسط saman در [1392/05/16 - 17:56]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 17:55
+3
saman
saman



من و تو یکی دهاتیم
که به همه آوازش
به زیباتر سرودی خواناست
من و تو یکی دیدگانیم
که دنیا را هردم
در منظر خویش
تازه تر می سازد
نفرتی
از هر آنچه بازمان دارد
از هر آنچه محصورمان کند
از هر آنچه واداردمان
که به دنبال بنگریم
من و تو یکی شوریم
از هر شعله ای برتر
که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست
چرا که از عشق
رویینه تنیم
و پرستویی که در سرپناه ما آشیان کرده است
با آمد شدنی شتابناک
خانه را
از خدایی گمشده
لبریز می کند


[احمد شاملو]

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 15:21
+3
saman
saman




هنوز بدرود نگفته‌ای، دلم برایت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت
اگر زمانی از من دور باشی
هر وقت که کاری نداری انجام دهی
تنها به من بیاندیش
من در رویای تو شعر خواهم گفت
شعری درباره چشم‌هایت
و دلتنگی…


[جبران خلیل جبران]

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 15:15
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻗـﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ
ﺑﻮﯼ ﻣـــــﺎﻧﺪﻥ میﺩﺍﺩ ...
ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺣﺘﯽ ﺑﯿﺴﮑﻮﯾﺖ
ﻫﺎ ﻣــــﺎﺩﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ !!
ولی حاﻻ HI-BYE ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ :))
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 14:16
+4
saman
saman
در CARLO

عشق زماني است كه درست مثل روزهاي بچگي روي جدول پياده­رو، راه بروي و بي­دليل بخندي!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 11:32
+4
saman
saman
در CARLO

وقتي نياز به عشق داري عاشق مشو بلكه زماني عاشق شو كه تمام وجودت سرشار از عشق هست و مي­خواي آنرا با كسي تقسيم كني.

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 10:17
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ