یافتن پست: #زنده

 


سکوتم را به باران هدیه کردم


 


تمام زندگی را گریه کردم


 


نبودی در فراق شانه هایت


 


به هر خاکی رسیدم تکیه کردم


 


کنار آشیانه تو آشیانه می کنم


 


فضایه آشیانه را پر از ترانه می کنم


 


کسی سوال می کند بخاطر چه زنده ای؟


 


و من برای زندگی تو را بهانه می کنم


 


تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیبا ست


 


حاجت به بیان نیست که از روی تو پیدا ست


 


من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم


 


افسوس که یک لحظه تماشای تو رویا ست


 


در خانه ی احساس اگر زمزمه ای است


 


آن زمزمه از توست که در جان دل ما ست


 


من قایق آواره ی دریای تو هستم


 


خوب است بدانی که دلم عاشق دریا ست


 


در حسرت دیدار تو می سوزم و امٌا


 


این دست خودم نیست به حق روی تو زیباست

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 12:41
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نباید چیزی را دوست بداری

همین بهانه های کوچک برای زنده ماندنت

بعدها

تو را خواهند کشت

هرابرزائیتی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 20:10
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
با تو زنده ام و بی تو مشتی خاک بی ارزش

در گورستانی سرد و دور افتاده

که کلاغی میخواند بر سر مزار سرد و تنهایم

With you I live without you and a handful of worthless soil

In cold and remote cemetery

The crow sings alone on the cold grave
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 09:21
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



جاده لغزنده است...

خطر سقوط در قلبم!

آهسته برانید...

غزل آشنا(یاسی)_فانوس




دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 19:36
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻭﺍﺣﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺍﮐﺴﭙﻠﻮﺭﺭ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ(((((:
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 18:00
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو باید بدانی

من شاعر که چونان درخت سیب

این همه سیب شعر

برایت به بار می آورم

آنچه مرا آبیاری می کند

عشق زن است

آفتاب چشمان او و

باد حزن و شور اوست

که مرا

زنده می دارد.
شعراز شیرکو بیکس
ترجمه: نسیم مروت جو
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 10:48
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد

نه، هیچ اتفاقی نمی افتد

روزها

همان طور به روودِ شب می ریزند

که شب ها

به سپیده ی روز...

نه پرده ای

به ناگهان کشیده می شود

نه سرانگشت شاخه ای

به هوای ماه می جنبد

نه تو

از راه می رسی!

*

قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد

مثلن این که:

تو با شاخه ای گل سرخ در دست هات

از راه برسی و ...!

نه،

عین روز روشن است،

تو رفته ای بازنگردی

و من

مانده ام پشت این همه کاغذسیاه

تا هر لحظه

به اتفاق خاصی که قرار نیست بیفتد

فکر کنم!

حق

 

قصه‌ی کهنه دروغ بود

من و ما بچه‌گی کردیم؛

که به جای قصه خوندن؛ قصه رو زنده‌گی کردیم...

در ِ آرزو رو بستیم

دل‌امون به قصه خوش بود؛

رستم ِ کتاب کهنه ته قصه بچه‌کش بود...

حالا تو قحطی رویا اجاق ترانه سرده؛

کسی رو بخار شیشه دلُ نقاشی نکرده...

سر وُ ته زدن به دیوار

برگ آگهی ترحیم؛

یه نفر نوشته جمعه

رو همه برگای تقویم...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 23:03
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی

             آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

آنانکه لذت دم تیغت چشــــــــــــیده اند

              بر جای زخــــــــم دل نپسندند مرهمی

راز ســـــتاره از من شب زنده دار پرس

              کز گردش سپهــــــــر نیاسوده ام دمی

دل بسته ام چو غنچه به راه نسیم صبح

             بو تا که بشکفد گلم از بوی همدمـــــی

راهی نرفته ام که بپرسم ز رهــــــروی

            رازی نجسته ام که بگویم به محرمـــی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 22:53
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ای وطن ای مادر تاریخ ساز/ای مرا بر خاک تو روی نیاز
آرشی داری به تیر انداختن/دست بهرامی به شیر انداختن
کاوه آهنگری ضحاک کش/پتک دشمن افکنی ناپاک کش
مرزداران دلیرت جان به کف/سرفرازن سپاهت صف به صف
خون به دل کردند دشت ونهر را/بازگرداندند خرمشهر را
ای وطن ای مادر ایران من/مادر اجداد و فرزندان من
خانه من بانه من توس من/هر وجب از خاک تو ناموس من
ای دریغ از تو که ویران بینمت/بیشه را خالی ز شیران بینمت
خاک تو گر نیست جان من مباد/زنده در این بوم و بر یک تن مباد
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 22:50
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺩﺧﺘﺮﻩ تکست ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﺮﺑﺰﻩ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺩﻟﺪﺭﺩ ﺩﺍﺭﻡ.
ﻣﻨﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻋﺴﻞ ﺑﺨﻮﺭ ﺧﻮﺏ ﻣﻴﺸﻪ.
ﺍﻭﻧﻢ ﻛﻠﻲ ﺗﺸﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ..
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯾﻪ ندیدمش.. Im ﺧﻴﻠﻲ ﻧﮕﺮﺍﻧﺸﻢ!!!
ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻦ ﺧﺪﺍﻱ ﺧﻮﺏ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ ...
ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻻﻥ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺱ؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 21:51
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ