یافتن پست: #زن

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زمان یاهو مسنجر طرف دیر جواب می‌داد یه BUZZ می‌زدیم کل سیستمش می‌لرزید، برمی‌گشت سر خونه‌زندگی‌ش!
قدر ندونستیم.
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 18:21
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دوستم میگفت سوار تاکسی شده از راننده پرسیده “با ۵۰۰تومن تا کجا میبری ؟!”
راننده هم گفته : بشین برات بوق میزنم !
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 18:13
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از سرگرمی هام اینه که هر وقت دارم با ماشین از خیابان رد میشم
برا تمام مردم بوق میزنم ودست تکون می دم.
طرف 2ساعت میره توفکر که این کی بود !؟
13 دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 18:01
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هی تو ....
نمیدانم نامت را چه بگذارم ....
مخاطب خاص!
تمام زندگی ....
دلیل نفس کشیدن ....
همه وجود ....
یا تنها عشقم ....
به هر نامی که باشی بدان ....
آرام ....
برایت جان می دهم ....
(ویژه همسرم)
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 17:36
مرتضی
مرتضی







یک فاجعه دیگر ، گروگان گرفتن نوزاد برای پرداخت هزینه بیمارستان

مسئولان بیمارستانی در تهران وقتی زنی نتوانست هزینه زایمان دو قلوهایش
را پرداخت کند، یکی از نوزادان را ... ... ... ... ... ... ...
┘◄کاربران گرامی ؛ برای مشاهده ادامه مطلب روی لینک زیر ( ▼▼ ) کلیک کنید









دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 13:22
+3
-1
مرتضی
مرتضی




این تصویر اثر Bartolome Esteban Murillo اسپانیایی باعث شد تا روم را به لرزه در آورد...
تصویر حکایت پدری را دارد که در زندان به سر می برد و طبق حکم این پیرمرد نباید غذایی به او داده شود. تنها به دخترش اجازه ملاقات با پدر را می دهند و با کلی تفتیش که مبادا با خود غذایی وارد سلول کند.
دختر با دیدن جثه بی حال پدر و ضعف شدید و رو به مرگ. شروع به شیر دادن پدرش از سبنه خود می کند. در یک ملاقات . نگهبانان سلول, وارد می شوند و از دیدن این صحنه به لرزه در می آیند . زود خبر به دادسرا می رسد و حکم آزادی پدر بخاطر عشق دختر به پدرش که باعث شد حد و حدود خدا را بشکند , صادر شد.
این اثر تا به امروز مورد بحث و جدل واقع شده.
1 دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 13:14
+4
مدیر کل سایت
مدیر کل سایت
کیا تاحالا تخم مار دیده بودن ؟؟؟

اگه ندیده بودی لایک کن ....

پسند و پست مجدد بزنید
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 12:20
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسرا ژل میزنن به اون موهاشون .........عینک میزنن به اون چشاشون

اوا خاک بر سراشون

ریمل میزنن به اون چشاشون ................ ماتیک می مالن به اون لباشون

اوا خاک بر سراشون

کراوات میزنن خوشکلاشون ............... واسه دوست دختراشون

اوا خاک بر سراشون

کلاسور میزنن زیر بغلشون.................. یه کت میپوشن قد باباهاشون

اوا خاک بر سراشون

یکم ریش میزارن نوک چونهاشون ............ پرفسور میشن جون ننه هاشون

اوا خاک برسراشون
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 11:53
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



باقلاقاتق معروف گیلانی
5 دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 11:17
نسیم(✿◠‿◠)
نسیم(✿◠‿◠)
حکایتی زیبا از مرحوم دکتر ناصر کاتوزیان, پدر علم حقوق :

چندی قبل که مهمان یکی از آشنایان بودم به او گفتم : خروسی داشتید که صبح ها همه را از خواب بیدار میکرد چکارش کردید ؟!

 گفت سرش را ب[!]م !
همسایه ها همه شاکی بودند و میگفتند :
خروس شما ما را صبح ها از خواب بیدار میکند........

آنجا بود که فهمیدم هرکس مردم را بیدار کند باید سرش بریده شود!

در روزگاری که همه از "مرغ" حرف می زنند..
 کسی از "خروس" نمیگوید..

زیرا  :
همه به فکر سیر شدن هستند ، نه  بیدارشدن..!
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 09:04
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ