پاتوق دانشجویان ایران - جستجو در پست ها

در کافه تنهایی

اشک زن [♥] را می ســوزاند ولــی‌ اشــک مرد ، کــــوه را آبــــــ

مـــی کـــــــند ...

دیدگاه •

•

• 1392/09/23 - 21:43

سلامتیه مخاطب خاصت . . .

همون که اومده تو زندگیت و . . .

آیندت و احساست و گند زده رفته . . .

ولی باز هم به یادشی ! . . .

دیدگاه •

•

• 1392/09/23 - 21:42

+5

نِگاهِ تــــــو

مــَـرا عاشق تر از پیـــــش می کند

چه معجـــونی می شود

زندگــــی

با لمسِ دستانِ تــــو

با حسِ عشــــــــــقِ تـــــو

دیدگاه •

•

• 1392/09/23 - 21:40

+5

در اعترافای باحال

از دلم پرسیدم چرا شب ها خواب به چشمانم نمی آید؟

گفت :حرف مفت نزن...

چون بعد از ظهرها می خوابی!

الکی ادای آدمای عاشقو در نیار....

-__-

دیدگاه •

•

• 1392/09/23 - 21:33

در اعترافای باحال

پسر : کجا میری ؟

دختر : میرم خودکشی کنم

پسر : پس چرا اینقد آرایش کردی ؟

دختر : آخه فردا عکسم تو روزنامه ها چاپ میشه !

دیدگاه •

•

• 1392/09/23 - 19:22

+5

می گــــویند عشق آنست کـــــه بـــه او نـــرسی

و مــن مـــی دانم چــــــــرا …!

زیــــرا در روزگار من،

کسی نیست کـــه زنانه عاشق شود

و مــــــــردانه بـــایستد

دیدگاه •

•

• 1392/09/23 - 19:15

پـــسر:حوصلم سر رفته

دختر:از چی؟؟؟

پسر:از دوست بودن با تو...

دختر:الان ینی به هم بزنیم؟

پسر:نه بیا عــــروسی کنیم

دیدگاه •

•

• 1392/09/23 - 19:11

+2

تــَمآم هوآ رآ بو مـے کشم

چشم مـےدوزم

زل مـے زنم…

انگشتم رآ بر لبآטּ زمیـטּ مے گذآرم:

” هــــیس…

!مـے خوآهم رد نفس هآیش بـﮧ گوش برسد…!”

امآ…!

گوشم درد مـےگیرد از ایـטּ همـﮧ بـے صدآیـے

دل تنگـے هآیم را مچالـﮧ مـے کنم و

پرت مـے کنم سمت آسمآטּ!

دلوآپس تو مـے شوم کـﮧ کجآے قصـﮧ مآטּ سکوت کرده ایـے

کـﮧ تو رآ نمـے شنوم

دیدگاه •

•

• 1392/09/23 - 19:03

+3