مامانم تازه یاد گرفته اس ام اس بده واسم نوشته :آیا برای ناهار می آیی؟ جواب دادم :آری می آیم نوشته :از خودت مراقبت کن جواب دادم :مادر تو را بسیار دوست دارم نوشته :فرزند صالح گلی است از گلهای بهشت! خدایا این شادی هارو از ما نگیر!
دم خونمون یه مهد کودک هست که یه ناظم زن غرغرو داره امروز صبح داد میزد: امیرعلی نکن امیرعلی ندو امیرعلی یاشارو نزن یهو بابام قاطی کرد سرشو از پنجره برد بیرون داد زد: امیر علی توله سگ دهن ما رو سرویس کردی یه جا بتمرگ دیگه کره خر
و خاطرات ... نه مجالِ گریز میدهند نه رخصتِ خلوتی خاطرات روحِ تو را میدرند در رخوتِ سردِ روز هایت چنان بارانی ات میکنند که برگ ریزان سهم تو میشود خاطرات از تو و لحظههایت عبور میکنند میدوی... و میدوند و نمیدانی کدامیک زنده تر است
سَر میز شامـ ـ یاבت ڪه می اُفتم بغض میکُنَمـ ـ اَشکــ در چِشمانَمـ حلقهـ میزَنَد هـ ـمهـ مُتِعَجِبـ نِگاهَـَمـ میکُننَد… لبخند میزنَمـ و میگویَمـ : چقدر داغ بود!
کاش میشد . . . بچگی را زنده کرد . . . کودکی شد کودکانه گریه کرد . . . شعر قهر قهر تا قیامت را سرود . . . آن قیامت که دمی بیشتر نبود . . . فاصله با کودکی هامان چه کرد . . . کاش میشد . . . بچگانه خنده کرد.....