یافتن پست: #زیاد

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تا حالا دقت کردین وقتی برمیگردیم خونه و میخوایم اون چیزی رو که جا گذاشتیمُ برداریم ، با زانو و با زحمت زیاد میریم تو خونه که فرش کثیف نشه ولی برگشتنش خسته می شیم با کفش از رو فرش رد می شیم )))
دیدگاه  •   •   •  1392/08/7 - 21:01
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هرکس به طریقی دل ما میشکند،خدا رو شکر تنوع زیاده حوصلمون سر نمیره دیگه:))
دیدگاه  •   •   •  1392/08/7 - 20:37
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دقت کردین این فرشته کوچولوها به دنیا میان همه میگن:

چه مامانیه,

به به دماغش چه مامانیه,

وای خدا لباساش چه مامانیه

حالا بدبخت اسم بابا کی میاد؟؟



ای بابا... چقد زیاد ر ی د ه اه اه




دیدگاه  •   •   •  1392/08/7 - 20:02
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
دوستت داشتم …
زیاد …
کمش کردی …
کمترش کردی …
بی تفاوت شدم …
لااقل دیگر مرا به نفرت نرسان …
دیدگاه  •   •   •  1392/08/7 - 19:05
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تازه کشف کردم اون موقعی که من تو کلاس تاریخ زیاد حرف میزنم و معلم میگه پاشو برو یه آبی به سر و صورتت بزن یعنی قطع ارتباطم میکنه.........

عجــــــــــــب
دیدگاه  •   •   •  1392/08/6 - 19:15
+2
Sanaz Arzani
Sanaz Arzani

چه شـباهـت متـفـاوتی بـین ماسـت…!!!


تـو دل شـکـسـتـه ای ،من دلــشــکـسـتـه ام ..


 


گفتی:


شاید برگشتم..


هنوز زنده ام!


به امید همان “شاید” ..


 


آرامشی ملیح در گوشه چشمانم..


مانند بارانی بروی شیروانی..


اما…


ناودان ندارد..!!


غصه هایم درون سینه ام به چاه میروند


 


درگیر جنگ تن به تنم با تنی که نیست…


دارم شکست میخورم از دشمنی که نیست…


 


خواهش دارم روبه روی من نمان ،

عبور کن ،اگر نمی خواهی بر تیره بختی من گواهی دهی


کوچه را طی کن


و در انتهای کوچه محو شو ،

همان گونه که آدم های خوشبخت محو می شوند...


 


دلم یک دنیا تنهایی میخواهد

با یه عالمه تو

و تمام گوشه کنارهای آغوشت


 


شازده کوچولو می گفت:


گل من گاهی بداخلاق و کم حوصله و مغرور بود


اما ماندنی بود


همین بودنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود


 


 


توقع زیادی نیستــ خواستن امنیت آغوش


تــــــــــــــو


و....


عشقی که زیر خطـ کمـــربنـد نباشــــــد


!!!!!


!!!!!


عشقی که زیر خطـ کمـــربنـد نباشــــــد


و....


تــــــــــــــو


توقع زیادی نیستــ خواستن امنیت آغوش

دیدگاه  •   •   •  1392/08/3 - 11:34
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دست هایم ...
چه هیجانی دارند برای نوازش تو ؛
و سرت را روی پای من
که میگذاری چقدر داریی ام زیاد میشود...
نگاهم مسکین تر از آن است که خنده های تو رافراموش کند...

زیباتر بخند
وقتی که میخندی چقدر دنیا
به خنده های تو می آید





دیدگاه  •   •   •  1392/08/2 - 21:58
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تو بد تا می کنی و من

یجورِ بد دوست دارم

نمی دونم چقدر اما

زیاد از حد دوست دارم




دیدگاه  •   •   •  1392/08/2 - 21:29
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امروز بعد مدتها دیدم گوشیم زنگ خورد ؛
پریدم که زود جواب بدم دیدم سر زنگ دوم خاموش شد !
هرکاری میکنم روشن نمیشه ،
فک کنم از هیجان زیاد خودشم دچار حمله قلبی شده سکته کرده بیچاره …
دیدگاه  •   •   •  1392/08/2 - 21:24
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



ﻣﻦ ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺖ !
ﮐﻤﯽ ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺖ ، ﺷﺐ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ
ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﺵ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻫﺮﺷﺒﻢ ﺷﺪ .
ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ .
ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺎﺧﺘﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﯽ !
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻣﻦ ، ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . . .


دیدگاه  •   •   •  1392/08/2 - 20:56
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ