تو را نمیبخشم که وقت بودن نبودی وقت دیدن ندیدی وقت عاشقی هرزگی کردی وقت گریه با دیگران خندیدی تو را هرگز نمی بخشم که هرگز با من نبودی و من به سادگی همه ام با تو بود …
رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟ این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان
من یاد گرفته ام " دوست داشتن دلیل نمی خواهد ... " ولی نمی دانم چرا ... خیلی ها ... و حتی خیلی های دیگر ... می گویند : " این روز ها ... دوست داشتن دلیل می خواهد ... " و پشت یک سلام و لبخندی ساده ... دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده دنبال گودالی از تعفن می گردند... اما من " سلام " می گویم ... و " لبخند " می زنم ... و قسم می خورم ... و می دانم ... " عشق " همین است ... به همین سادگی ...
رسم زندگی این است یک روز کسی را دوست داری و روز بعد تنهائی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده است مثل یک میهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی؟ این رسم زندگیست و نمی توانی آن را تغییر دهی
ساده هستم ساده میبینم ساده می پندارم زندگی را نمی دانستم جرم می دانند سادگی را سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم ساده می مانم ... ساده می میرم ... اما ... ترك نمی گویم پاكی این سادگی را ...