sms زده: سلام آیا میتوانی نان بخری؟؟ ... منم براش زدم: آری پدر اکنون خود را به سرعت به شاطر خواهم رساند و از او طلب نان میکنم... پدر چند عدد نان از شاطر طلب کنم؟
بعد بابام زنگ زد گفت : پدر سگ منو مسخره میکنی .اگه جرعت داری بیا خونه.
به سلامتی اونی که آرزو بود... نفس بود... آرامش بود... رویا بود...ولـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خاطره شد...!