یافتن پست: #سکوت

رضا
رضا
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار
دیدگاه  •   •   •  1390/12/7 - 12:56
+1
نیوشا
نیوشا
گاه سکوت بیجا همه چیز را بر باد میدهد
همانگونه که پر حرفی تمام آرامش را بر باد میدهد
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 23:14
+12
ali rad
ali rad
از آجیل سفره ی نوروز ، چند پسته ی لال مانده است ، آنها که لب گشودند ، خورده شدند ! آنها که لال ماندند ، می شکنند ! دندانساز راست میگفت : پسته ی لال ، سکوتش دندان شکن است . .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 22:25
+2
عسل ایرانی
عسل ایرانی
حکایت من ؛ حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت ...
دلباختۀ سفر بود ؛ همسفر نداشت ...
حکایت کسی است که زجر کشید ، اما ضجه نزد ...
زخم داشت و ننالید...
گریه کرد ؛ اما اشک نریخت ...
حکایت من ؛ حکایت چوپان بی گله وساربان بی شترست !
حکایت کسی که پر از فریاد بود ، اما سکوت کرد ؛ تا همۀ صداها را بشنود ... !!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 17:49
+6
ronak
ronak
فریاد ها مرده اند ...



سکوت جاریست



تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است



می گویند خدا تنهاست ...



ما که خدا نیستیم ...



پس چرا تنهاییم ؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 15:36
+9
saman
saman
تو را از من گرفتند ... و حالا لحظه هاي من ، گرفتار سکوتي سرد و سنگينند و چشمانم که تا ديروز به عشقت مي درخشيدند ، نمي داني چه غمگينند ، برايم چشم هاي تو ، چراغ روشن شب بود ، نمي دانم چه خواهد شد . پر از دلشوره ام ... بي تاب و دلگيرم ... کجا ماندي که من بي تو هزاران بار در هر لحظه مي ميرم ...{-31-}{-31-}{-31-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 12:27
+2
amirreza
amirreza
سکوت تنها فریاد بیدار این روزها
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 11:55
+2
mah3a
mah3a
گاهی وقتا به جای خاموشی در جواب ابلهان ، باید یه مشت بخوابونی زیر چشمش ! چون ادمی که ابله باشه ، معنی اون سکوت رو هم نمیفهمه !!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 22:26
+5
ebrahim
ebrahim
مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه…
راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه" راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم…آخه من 25 سال راننده‌ی ماشین حمل جنازه بودم" !!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 19:10
+3
ॐ SərViiiN ॐ
ॐ SərViiiN ॐ
نـــــــــ ـ ـ ـه ...
من دیگــر نـالــه نمی کنـــ ـ ـم ، قـرن ها نالیـــدن بــس استـــــ ــ ـ . . .
می خواهم فریاد بزنــــ ـم!
امــــ ـ ـا اگر نتــوانستـــم ... سکوت می کنــ ـم
خامـــوش بــــ ـودن بهتـــــ ـر از نــالیـــــدن است ...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 19:00
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ