یافتن پست: #شب

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

چیز هایی که نشدیم…!


ته دیگ طلایی رنگ خوشمزه هم نشدیم دو نفر سرمون دعوا کنند


شلغمم نشدیم یکی کوفتمون کنه خوب شه…..!!


ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه


قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم


خربزه هم نشدیم هر کی می خورتمون پای لرزش هم بشینه


موبایل هم نشدیم ، روزی هزار بار نگامون کنی


پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن


آهنگ هم نشدیم ، دو نفر بهمون گوش کن


مانیتور هم نشدیم ازمون چشم بر ندارن……!!!!!


به استاد میگم استاد شما که ۹ دادی حالا این یه نمره هم بده دیگههههههههه ، یک نگاه عاقل اندر دیوانه کرد دست گذاشته رو دوشم میگه برو درس بخون پسرم ، استادم نشدیم شخصیت کسی رو خورد کنیم


کیبورد هم نشدیم ملّت به بهانه تایپ یه دستی به سر و کلمون بکشن…..


کلاه هم نشدیم ملت رو سرگرم کنیم


ای خدااااااا! بختک هم نشدیم بیفتیم رو ملت


تام و جری هم نشدیم زندگیمون سرتاسر هیجان باشه


نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه


ای کی یو سان هم نشدیم تف بمالیم کف کلمون ، همه چی حل شه


مهر جانماز هم نشدیم بوسمون کنن


فلش مموری هم نشدیم حافظه مون زیاد باشه


معادله هم نشدیم ، کلی آدم دنبال این باشن که بفهمنمون و حداقل دو نفر درکمون کنن


کتابم نشدیم حداقل دوست مهربان بشیم


علف هم نشدیم حداقل به دهن بزی شیرین بیایم


عروسک هم نشدیم یکی بغلمون کنه


شارژر هم نشدیم بقیه رو شارژ کنیم


توپ فوتبالم نشدیم ۲۲ نفر بخاطرمون خودکشی کنن


گلدونم نشدیم یکی یه گل بهمون بده


کبری هم نشدیم تصمیماتمون رو تو کتاب ها بنویسن


کزت هم نشدیم آخرش خوشبخت شیم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 16:46
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من و تو شباهت های متفاوتی با هم داریم :
هر دو شکستیم ؛ تو قلب مرا ، من غرورم را
هر دو رقصیدیم ؛ تو با دیگری ، من با سازهای تو
هر دو بازی کردیم ؛ تو با من ، من با سرنوشتم
و در آخر هر دو پی بردیم
تو به حماقت من ، من به پست بودن تو
آری ، این شباهت های متفاوت هر روز آشکارتر میشود
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 15:01
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از فردا
بیشتر مراقب باش
تقاص ِ
اشک های ِ
امشب ِ من
سنگین تراز
تمام روزهایی است
که عاشقانه گریه کردم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 14:45
xroyal54
xroyal54

دلم تنگ شده برا روزایی که:

شبا اس میدادی: "مال خودمی"

روزی بیس بار اس میدادی: "دوستت دارم"

وقتی قهر میکردم، قبل از اینکه بخوابی اس میدادی: "آشتی نکردیماااااا"


 



هنوز قهری


 



دلم تنگ شده



http://up.patmat.ir/images/ou5h6g9gxwe8gnidcpvn.jpg

دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 12:05
+3
می ترسم از اینكه

روزی

یك جایی

من و تو

خیلی دور از هم

شب و روز در آغوش یك غریبه

بی قرار هم باشیم ...

و بعد از هر بار هم آغوشی به یاد

آغوش هم بیصدا گریه كنیم !

 


دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 11:59
+5
roya
roya
پسري که ازت نپرسه کجا ميري؟ کجا مياي؟؟
بهت نگه زودبرو خونه تاشب نشده...
نگه وقتي رسيدي زنگ بزن...
نگه روسري تو بکش جلو...
روزي 10دفه نزنگه...
جلودوستاش دستتو محکم نگيره..!
نگه فقط 5 مين بياجلو در ببينمت...
نبرت برف بازي...
واست پاستيل،عروسک، لواشک،نخره...
اصن "پسر" نيست...
شلغمه.هويجه...
جزء اشياء محسوب ميشه...
اصن ميخوام نباشه
واااالاااااا
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 11:30
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺍﻭﺝ ﻟﺬﺕ
ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺼﻒ ﺷﺐ
ﻭﻗﺘﯽ
ﺗﻮ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ
ﮔﻮﺷﯽ
ﻣﯿﮑﻨﯽ

ﺳﺎﯾﻠﻨﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﺑﺨﻮﺍﺑﯽ ،
ﯾﻪ ﭘﯿﺎﻡ ﺍﺯﺵ ﺑﯿﺎﺩ
ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ:
با ارسال یک پیام کوتاه بدون متن به 8282 از خدمات ویترین ایرانسل استفاده کنید...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 22:57
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
غضنفر میمیره ، شب اول قبر ۶۲ تا فرشته میان سراغش. ۲تاشون سوال می کردن .... ۶۰ تاشون حالیش می کردن
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 22:50
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

ستاره می گوید : دلم نمی خواهد غریبه ای باشم میان آبی ها ستاره می گوید :
دلم نمی خواهد صدا کنم اما هرجای آوازم به شب درآمیزد کنار تنهایی و بی خطایی ها ستاره میگوید :
تنم درین آبی دگر نمی گنجد کجاست آلاله که لحظه ای امشب ردای سرخش رابه عاریت گیرم رها کنم خود را ازین سحابی ها ستاره می گوید :
دلم ازین بالا گرفته می خواهم بیایم آن پایین کزین کبودینه ملول و دلگیرم خوشا سرودنها و آفتابی ها

دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:41
+2
xroyal54
xroyal54

فروردین : انتظار به پایان رسید و بعد از سالها انتطار و فراز و نشیب و غم و غصه و اشک و نا امیدی، به زودی ازدواج می کنی و به خانه بخت می روی، اما شب عروسی هنگام صرف شام برق می رود و داماد فرار می کند.





اردیبهشت: کسی در این دنیا هست که هر لحظه به تو فکر می کند و بی تو زنده نیست و نفس نمی کشد و قلبش نمی زند و اگر با او تماس نگیری، به کما می رود.او به زودی به خواستگاریت میاید و تو را با اسب سفید به قصر خوشبختی ها می برد.





خرداد : امروز دوست مامانت بعد از سالها زنگ می زنه خونه شما و با مامانت حرف می زنه و تورو واسه پسرش خواستگاری می کنه . البته تا سه سال دیگه نمی تونید ازدواج کنید چون پسره زندانه و سه سال از حبسش مونده.





تیر: تو با هر کسی که ازدواج کنی یکسال نشده پست می دن و باز برمی گردی خونه بابات.





مرداد : تا ۴۳ روز دیگه ازدواج می کنی با پسر مورد علاقه ات و تا ۳۴۲ روز دیگه بچه دار میشین پسره اسمشو می زارین بهرام بعد از ۷۴۰ روز دیگه بچه دومت بدنیا میاد که اونم پسره اسمش می زارین شهرام و ….





شهریور : هر خواستگاری که واست میاد بعلت نامعلومی بعد از سه روز ناپدید میشه و دیگه خبری ازش نمیشه.





مهر : تا یکسال دیگه ازدواج می کنی اما شوهرت معتاد ازآب در میاد و طلاق میگیری بعد از یکسال باز ازدواج می کنی اما اون یکی هم معتاد در میاد و باز طلاق دوباره یکسال صبر می کنی و باز ازدواج می کنی در ازدواج سوم موفق میشی و پسر یک کارخونه دار میلیاردر و فوق العاده زیبا تو رو میگیره و کلی خوشبخت میشی.





آبان :پسری که همیشه در دانشگاه از تو جزوه می گیرد، هیچ فکری در کله اش ندارد و فقط عادت کرده از تو کمک بگیرد، نه قیافه داری، نه اخلاق. چرا این جوری فکر می کنی که باید در دوران دانشگاه ازدواج کنی؟ خلاصه بگم تا آخر عمر واست خواستگار نمیاد الکی منتظر نباش.





آذر:دوتا خواستگار سمج تا ۲ ماه آینده میان خواستگاریت که هر دو دیوانه وار عاشقتن و وقتی می فهمن یک خواستگار دیگه داری با هم دعواشون میشه (دعوای عشقی) و هر دو با ضربات چاقو به قلب هم می زنن و هر دو می میرن. و تو تا آخر عمرت می مونی خونه بابات!





دی: به زودی با نویسنده محبوبت آشنا می شوی و از تو خواستگاری می کند. اما چند ماه بعد با بهانه های مختلف از ازدواج با تو منصرف می شود. تو دلیل این عمل او را نمی فهمی، اما به زودی متوجه می شوی رمانی از او منتشر شده که شخصیت های آن بسیار شبته تو و پدر و مادر و خواهر و برادر و فامیلهایت هستند و در مقدمه کتاب هم توضیح داده که برای دستیابی به این داستان واقعی، مجبور شده به دختری زشت پیشنهاد ازدواج بدهد.





بهمن : امروز همه از این که به زودی ازدواج می کنی خوشحال هستند، چون از دست غرغرهایت راحت می شوند و از این به بعد شوهر بیچاره ات است که باید تو را تحمل کند.





اسفند : عید نوروز بعدی عروسیته و با اونی که سالها منتظرش بودی ازدواج می کنی واسه ماه عسل، با کشتی شخصی داماد میرین به یک ویلا توی یک جزیره زیبا در اسپانیا! اما کشتی وسط راه میخوره به کوه یخ و غرق میشه! شوهرت تو رو سوار یه تخته میکنه و چون اون تخته تحمل وزن دوتاتون رو نداشته ، تخته رو ول میکنه و تو آب یخ میزنه و میمیره !تو هم برمیگردی خونه بابات و تا آخر عمر شوهر گیرت نمیاد!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:09
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ