یافتن پست: #شب

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اینم پست5000امم
دوستتون دارم.شبتون تووووپ
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 23:16
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
8205649_b.jpg

روزی که برای اولین بار تو را خواهم بوسید یادت باشد کارِ ناتمامی نداشته باشی یادت باشد حرفهای آخرت را به خودت و همه گفته باشی فکرِ برگشتن به روزهای قبل از بوسیدنم را از سَرَت بیرون کن تـــــو در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری که شباهتی به خیابان های شهر ندارد با تردید ، بی تردید کم می آوری
آخرین ویرایش توسط NEGAR1992 در [1392/06/19 - 23:02]
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 22:56
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

هفت نصیحت مولانا


 گشاده دست باش، جاری باش، كمك كن (مثل رود


 باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید


اگركسی اشتباه كرد آن رابه پوشان (مثل شب


 وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ


متواضع باش و كبر نداشته باش (مثل خاك


 بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا


اگر می‌خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 22:51
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تکرار پشت تکرار، من، تو، شراب، بوسه


یک عشق آتشین بار، من، تو ،شراب، بوسه


این بوسه چندمین است؟من چشم میگذارم


تو عاشقانه بشمار من ،تو، شراب، بوسه


امروز روز خوبیست آب از سر من و تو 


دیگر گذشته انگار، من، تو، شراب، بوسه


روح هزار عاشق ،در ما حلول کرده


خیام ،شمس،عطار،من، تو، شراب، بوسه


بی چشم های مستت،بازار گرم این عشق


میماند بی خریدار،من، تو، شراب، بوسه


از تو غزل نوشتم ،خوشبختی مسلّم


با این ردیف اینبار،من، تو، شراب، بوسه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 22:48
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


قلب من


قالی خداست


تاروپودش از پر فرشته هاست


پهن کرده او دل مرا


در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب


برق می زند


قالی قشنگ و نو نوار من


از تلاش آفتاب


 


شب که می شود، خدا


روی قالی دلم


راه می رود


ذوق می کنم، گریه می کنم


اشک من ستاره می شود


هر ستاره ای به سمت ماه می رود


یک شبی حواس من نبود


ریخت روی قالی دلم


شیشه ای مرکّب سیاه


سال هاست مانده جای آن


جای لکه های اشتباه


 


ای خدا به من بگو


لکه های چرک مرده را کجا


خاک می کنند؟


از میان تاروپود قلب


جای جوهر گناه را چطور


پاک می کنند؟


آه


از این همه گناه و اشتباه


آه نام دیر تو است


آه بال می زند به سوی تو


کبوتر تو است


 


قلب من دوباره تند تند می زند


مثل اینکه باز هم خدا


روی قالی دلم، قدم گذاشته


در میان رشته های نازک دلم


نقش یک درخت و یک پرنده کاشته


قلب من چقدر قیمتی است


چون که قالی ظریف و دست باف اوست


این پرنده ای که لای تاروپود آن نشسته است


هدهد است


می پرد به سوی قله های قاف دوست...^

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 22:46
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم


به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم


به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم


به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم


به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید


به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را


چون نهری گوارا نوشید


به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت


به خاطر روی زیبای تو بود


که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند


به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود


که دست هیچ کس را در هم نفشردم


به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود


که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم


به خاطر دل پاک تو بود


که پاکی باران را درک نکردم


به خاطر عشق بی ریای تو بود


که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم


به خاطر صدای دلنشین تو بود


که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست


عزیزم...


عشق را در تو  ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 


وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم


من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر


وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم


من بهار را به خاطر شکوفه هایش


زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را


 به خاطر تو دوست دارم


 


love_postcard_22.jpg

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 22:25
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چه شب است ؟ یارب امشب که ز پی سحر ندارد
من و این همه دعا ها که یکی اثر ندارد
همه زهر داده پیکان خورم و رطب شمارم
چکنم ؟ که نخل حرمان به ازین ثمر ندارد
تو بکُش ، بکش به خنجر بنگر به جان عاشق
که به غیر عشقبازی گنه دگر ندارد
غلط است آنکه گویند : به دل ره است دل را
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
دم آخر است ( عرفی ) به رخش نظاره ای کن
که امید باز گشتن کس از این سفر ندارد
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 22:18
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در اتاقی که به اندازه یک تنهایی است ...
دل من که به اندازه یک عشق است ...
به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد ...
من تمام ساده لوحی یک قلب را با خود به قصر قصه ها می برم ...
و تو می آیی ...
بالاخره می آیی ...
فقط کمی دیر کرده ای ، همین ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 21:29
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

تو حیاط دبیرستان یکی یقه پیرهنم رو گرفت
فهمیده بود از خواهرش خوشم میاد
بچه ها دور ما حلقه زده بودند و فریاد میکشیدند....قورتش بده.... چون هیکلم بزرگ بود
اون هی مشت میزد و من فقط دفاع میکردم
باز اون مشت میزد و من فقط و فقط دفاع میکردم
بالاخره یه خراش کوچیکی روی صورتم افتاد
فرداش خواهرش به من گفت حداقل توام یه مشت میزدی
روم نشد بهش بگم. . . آخه چشماش شبیه تو بود

به سلامتی هرچی عاشقه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 21:01
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیشب یخچال خونمون خراب شده خنک نمیکرد
به مامانم میگم میخوای تعمیرکار بیارم درستش کنه؟؟؟
میگه خفه شو از بس در یخچالو باز و بسته کردی خراب شده
یه همچین مامان عیب یابی دارم من!!!!!!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 20:50
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ