یافتن پست: #شور

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
میخواستم که ولوله برپا کنم ولی ...

با شور شعر محشر کبری کنم ولی ...

با نی به هفت بند غزل ناله سر دهم

با مثنوی رهی به نوا واکنم ولی ...

تا باز روح قدسی حافظ مدد کند

دم می زدم که کار مسیحا کنم ولی ...

فریاد را بکوبم پا بر سر سکوت

یا دست کم به زمزمه نجوا کنم ولی ...

دل برکنم از این دل مرداب وارِ تنگ

با رود رو به جانب دریا کنم ولی ...

این بی کرانه آبی آیینه ی تو را

با چشم تشنه سیر تماشا کنم ولی ...

« باید » به جای « شاید » و « آیا » بیاورم

فکری به حال « گرچه » و « اما » کنم ولی ...

قیصر امین پور
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 12:58
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
اندیشه آرام‎ ‎

آرام کن اندیشه را ، آنگه توبنگر

درخویشتن ، شوری ورای مرز پرهیز

آنجا توانی بنگری هردم خدارا‎ ‎

بی غفلت اندیشه وبی عقل سرتیز

‎ آنجا گلستانی دگر داری فراهم‎

بی خوف وبیم وغصه وبی رنج وماتم‎ ‎

‏«خود» مادرالام و، نیش ماست درکف

آن ریشه برکن ، بین بهشت خود دمادم‎ ‎

‎ مارا عذابی بیهده افکنده درچنگ

این آتش دیرینه خود تقدیرمانیست‎ ‎

اما توانی ، سررهانی ازهمه رنج

جایی رسی ، جزشوروآرامش تورانیست‎ ‎

‎ اندیشه چون آرام شد ، آرام گردی‎ ‎

آنگه هزاران نکته ناگفته خوانی‎ ‎

ورنه اسیروهم وپنداروقیاسی‎ ‎

روشن نداری ذهن ، تا روشن بمانی‎ ‎

‎ کم تکیه کن ، برعقل لبریزوشلوغت‎ ‎

آنگه توانی ، فکر توآرام باشد‎ ‎

ورنه به مردابت کشاند فکرمغشوش

صدها صنم هرلحظه برما می تراشد‎ ‎

‎ ما میدهیم ازکف ، زمام خویشتن را‎ ‎

چون بنده ی اندیشه ایم ، امی ودانا‎ ‎

تردید کن برتکیه گاه خویش لیکن‎ ‎

تابنگری ، آرام وبی اندیشه خودرا‎
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 12:57
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه ایرانیه ساکن هلند تعریف میکرد که:

داشتیم تو خیابون میرفتیم یه پسره رو دیدم که موهاشو مدل تاج خروسی زده بود و 30 سانت تاج واسه خودش گذاشته بود و موهاشو هم رنگ قرمز و سبز کرده بود

یه دفعه به گیلکی گفتم: مرده شور تی ریختا بوبورد!! (یعنی مرده شور ریختتو ببره)

پسره یه دفعه برگشت گفت: شیمی دست درد نوکونه (یعنی دست شما درد نکنه)!!!!

در تمام دنیا فعالیم ها ...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 17:08
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
مادر ای زیباترین تصویر چشم انداز عشـق

مادر ای آرامــش رویایی پـرواز عشـق

ای که چشم هستی از روی تو روشن میشود

آفرینش با تو معنا می شود ای راز عشـق

با تو و آن چشمـــهای نازنینت مـــادرم

میشود یک عمراحساسم غزل پرداز عشق

دستهایم را بگیــــر و راهیم کن تا خـدا

با تو ایمانم تمـامست ای مرا اعجاز عشق

در کنارم باش تا پیـــدا کنم راهـی پس از

کوچه های بی کسی در کوچۀ دلباز عشق

لحظه ای بنشیـن ، کمی از آرزوهایـت بگو

تا بشوراند دلم را نغمــــــۀ آواز عشق

من هنوزم عاشق آغوشتم ، یادش بخیـــر

کودکیها و ، شب و ، لالایی و ، آغاز عشق
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 09:19
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
روباهه اومد پای درخت گفت : سلام زاغی ...
زاغی با دستش پنیرو چسبید و گفت : من عمرا به تو پنیر نمیدم !!

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.
روباه گفت : یه عمره همتون اسوکل شورای تالیف کتب درسی هستین ، وگرنه تا حالا کدوم خری دیده روباه پنیر بخوره !؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 22:42
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

کلید قلب ، زندگی و روح من ، همه در دستان اوست ، او مالک آن است ، فقط باید کلید را بچرخاند و بگذارد تا با تمامی شور و عشقم او را در بر گیرم .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 13:42
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
باران هاشور می‌زند

خردک خردک مقابل چشم
چون دانه‌های گندم
که از کمباین می‌پاشد.
بعد ناگهان، آفتاب.
آدمی اگر چنین باشد
دیوانه می‌خوانیم. اما در تند باد
سر فرو می‌بریم در گریبان
با یک کلام

باز باران؛ باز آفتاب...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 19:21
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بـــخاطر میخی ٬ نعلی افتاد ...

بـــخاطر نعلی٬ اسبی افتاد ...

بـــخاطراسبی٬ سواری افتاد ...

بـــخاطر سواری٬ لشگری درماند ...

بـــخاطر لشگری٬ کشوری شکست خورد ...

بـــخاطر شکستی٬ مملکتی نابود شد ...

وهمه اینها بخاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 12:49
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
از روز دستبرد به باغ و بهار تو

دارم غنیمت از تو گلی یادگار تو

تقویم را معطل پاییز کرده است

در من مرور باغ همیشه بهار تو

از باغ رد شدی که کشد سر مه تا ابد

بر چشم های میشی نرگس غبار تو

فرهاد کو که کوه به شیرین رهات کند

از یک نگاه کردن شوریده وار تو

کم کم به سنگ سرد سیه می شود بدل

خورشید هم نچرخد اگر در مدار تو

چشمی به تخت و پخت ندارم . مرا بس است

یک صندلی برای نشستن کنار تو
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 08:59
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
عشق یعنی خاطرات بی غبار

دفتری از شعر و از عطر بهار

عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز

زمزمه از عاشقی با سوز و ساز

عشق یعنی چشم خیس مست او

زیر باران دست تو در دست او

عشق یعنی ماه تب از یک نگاه

غرق در گلبوسه تا وقت پگاه

عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق

گرمی دست تو در آغوش عشق

عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان "

تا سحر از عاشقی با او بخوان

عشق یعنی هر چه داری نیم کن

از برایش قلب خود تقدیم کن
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 08:54
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ