یافتن پست: #صدای

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

چرا آب به گلدان نرسیده است؟

چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است،

به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.

بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد

که هنوزم که هنوز است

چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟

دل عشق ترک خورد،
گل زخم نمک خورد،
زمین مرد،
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،
فقط برد،
زمین مرد
زمین مرد ،
خداوند گواه است،
دلم چشم به راه است،
و در حسرت یک پلک نگاه است،
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی،

برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس،

تو کجایی گل نرگس؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است

زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم

مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی

به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم!

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت.

نکند باز شده ماه محرم

که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

به فدای رخت ای ماه!

بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،

آجرک الله!

عزیز دو جهان یوسف در چاه ،
دلم سوخته از آه نفس های غریبت

دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده،
همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی،
به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی
و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی؟
به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،
نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد،
شب من روزن مهتاب ندارد،
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...
تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری
که هر آن مرثیه را خلق شنیده است
شما دیده ای آن را
و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم،
و خودت نیز مدد کن
که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است،
به گستردگی ساحل نیل است،
و این بحر طویل است
وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است
که این روضهء مکشوف لهوف است،
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است،
و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،
ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است،
ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است،
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است
و زنی محو تماشاست زبالای بلندی،
الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه
که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»
دلت تاب ندارد
به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی،
تو خودت کرب و بلایی،
قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی،
تو کجایی ... تو کجایی..
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 16:45
+5
محمد
محمد

یه حس گنگ
یعنی هنوز بوی عطرش میاد ....
اونوقت تو ،
با یه حال خراب ،
بری تو اتاقت ..
همینجوری الکی چشماتو ببندی و یه آهنگ play کنی ؛
و صدایی تو گوشت همون حال خراب رو نجوا کنه ....
+ عطرتو حس میکنم همین حوالی ...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 22:49
+7
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
خــــدایا می دانـــم..
غــم که می دهی یعنـــی..
" دلم برایت تـــنگ شده ، صدایم بـــزن "
نازنیـــن خدای من..
با دلی پُــــر از غــم صدایت می زنم
و همیــــن که می دانم صدایم را می شـــنوی
برایم کافیـــست...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 21:14
+3
محمد
محمد
 
همچو مردابی که رنگین است از سرخی خون وقت غروب
میتراود لحظه های تلخ و مرده در دلم
می نشیند بار غصه از نگاه غافلم
من که چون تک شاخه ی یک تک درختم
درمیان کوچه های تنگ غربت تیره بختم
من که در دروازه های خستگی تنها نشستم
از تمام روز های عمر رفته گیج و خسته ام
میزنم سدی به بغض در گلویم
نشکند تا نشنود دشمن صدای گریه ام را
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 18:43
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دوس دارم به عشقم زنگ بزنمو بگم
خیلی دوست دارمو صدای قشنگت تو گوشمه
لامصب بفهم تو وصله تنم نیستی تو پاره تنمی
یا تو یا خدافظ زندگی....
.
.
.
.
.

فقط بدیش اینه که من bf ندارم
ولی استعداد خوبی تو مسائل عشقی دارم
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 15:27
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
صدایم را همه شنیدند جز او که باید میشنید، بعد فهمیدم نگو طرف هندزفری تو گوشش بوده.
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 15:04
+3
محمد
محمد
هنوزم نم نم بارون صدای مارو میشناسه
همین دیروز بود انگار تو با من تو همین کوچه
میگفتی زندگی وقتی تو با من نیستی پوچه
آهای بارون پاییزی کی گفته تو غم انگیزی
تو داری خاطراتم رو تو ذهن کوچه میریزی
آهای بارون پاییزی................
داره بارون میاد .....
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 11:56
+5
محمد
محمد

باز ای رفیق نیمه راهم زود برگرد
دلواپسی های نگاهم زود برگرد
اینجا نمیداند کسی درد دلم را
ای سوز و اشک آهم زود برگرد
بردند چشمان حسادت یوسفی را
من در این کهنه چاهم زود برگرد
بی تو صدای گریه های دل کویریست
ای سایبان و سر پناهم زود برگرد


@AsiyE

دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 11:49
+7
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
دیروز تو تاکسی؛؛؛الکی یهو تو چشم بغل دستیم عین بز؛زل زدم؛؛و بعدش بی مقدمه ازش پرسیدم:شما بودید؟؟

طرف که گیج شده بود؛پرسید؟؟چی رو من بودم؟؟؟

منم گفتم:هیچی؛؛؛؛؛؛؛

بعدش دماغم رو گرفتم؛؛یعنی طرف روم به دیفال!

طرف:@@@@@@@@

و هی چپ چپ نگاه من میکرد یهو منفجر شد و با صدای بلند به راننده تاکسی گفت: آقا شما بویی حس میکنید؟

راننده هم یه دو تا بو کشید؛؛؛و بی هیچ حرفی؛؛پنجره ی طرف خودشو کشید پایین!

و من از اینکه خدا منو اینقدر روانی آفریده؛؛ازش کلی تشکر کردمممممم!!!

هههههههههخخخخخ=))
آخرین ویرایش توسط AsiyE در [1392/08/30 - 11:19]
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 11:16
+7
محمد
محمد
مهربانـــم !
شرمنــده ام
کــه هیچ وقت، مهربانــی هایت را منتشـــر نکردم
امـا تــا دلــت بخواهد گلایـه هـا را "پست" کردم
و غریبه هــا "لایک" زدند ...
کــاش می توانستم
صدای تــو را بنویسم!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/29 - 20:03
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ