یافتن پست: #صدای

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به حرمت آفریده شدن اولین گوسفنده آسمانی که جان حضرت اسماعیل را نجات داد ۷ مرتبه با صدای بلند بگو بع بع
دیدگاه  •   •   •  1392/07/21 - 18:28
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
 نقش صدای بانو حمیرا در صنعت حمل ونقل جاده ای کمتر از گازوییل نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/07/21 - 18:26
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هرکس یک فصل و یک هوا را دوست دارد امابرای من فصلها کامل نیست،میدانی هوای تو هوای دیگری است،
آری این منم که هرلحظه صدای نفسهایت راکم می آورم،
پس همش نپرس چرا چشمهایم تب دارند.
دیدگاه  •   •   •  1392/07/21 - 17:40
+1
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

خود آهنگ با صدای خودم در روزها آینده در پروفایلم

عشق من دلم گرفته چرا رفتی نمیدونم


 


اگه دیگه بر نگردی به امید کی بمونم


 


 


لحظه ای نگات می ارزه به همه چشما تو دنیا


تو را داشتم آرزومه حتی تو خواب تو رویا


 


وقتی تو سیاهی شب تن تو تو خواب نازه


یکسی یجای دنیا با تو رویاش را میسازه


 


وقتی دل تنگ تو میشه واسه دیدنت بی قراره


نمی تونه حتی بی تو چشماش را رو هم بذاره


نمیتونه حتی بی تو چشماش را رو هم بذاره


 


بی تو دنیا را نمی خوام بی تو دنیا را نمی خوام


بی تو دنیا را نمی خوام بی تو دنیا را نمی خوام


 


بی تو دنیا را نمی خوام بی تو دنیا را نمی خوام


 


بی تو دنیا را نمی خوام بی تو دنیا را نمی خوام


 


 


عشق من از وقتی رفتی خنده رو لبم نیومد


بد جوری هواتا کردم بخدا صبرم سر امد


 


 


لحظه ای نگات می ارزه به همه چشما تو دنیا


تو را داشتم آرزومه حتی تو خواب تو رویا


 


وقتی تو سیاهی شب تن تو تو خواب نازه


یکسی یجای دنیا با تو رویاش را میسازه


 


وقتی دل تنگ تو میشه واسه دیدنت بی قراره


نمی تونه حتی بی تو چشماش را رو هم بذاره


نمیتونه حتی بی تو چشماش را رو هم بذاره


 


بی تو دنیا را نمی خوام بی تو دنیا را نمی خوام


بی تو دنیا را نمی خوام بی تو دنیا را نمی خوام


 


بی تو دنیا را نمی خوام بی تو دنیا را نمی خوام


 


بی تو دنیا را نمی خوام بی تو دنیا را نمی خوام


 


 

آخرین ویرایش توسط ramin-rtbm در [1392/07/18 - 22:36]
دیدگاه  •   •   •  1392/07/18 - 22:27
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی بی صدا نگاهت میکنم …

مرا ببخش برای این نگاه های پنهانی

،

شاید اگر بغضم فرو نشیند

صدایت کنم …
.
دیدگاه  •   •   •  1392/07/18 - 20:02
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
گمان میکردم وقتی نباشم دلت میگیرد اما دیدم نه !
بدون من شادتری ، شلوغتری ، صدای قهقه خنده هایت تا اینجا هم شنیده میشود …
گویا من سد راهت بودم و تو دیگه آزادی..!!
این همه قدر نشناسی مبارک دلت !


دیدگاه  •   •   •  1392/07/18 - 20:01
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قبول دارید؟؟ همیشه یه خاطراتی هست که وقتی بهشون فکر میکنی با صدای بلند به خودت میگی وای من چه قدر خر بودم
دیدگاه  •   •   •  1392/07/17 - 22:23
+3
xroyal54
xroyal54
در روزگــــــار های قدیــــــم جزیـــــــــــــره ای دور افتاده بود که
همه ی احـــــــساسات در آن زندگـــــــــی می کردند.
شـــــادی، غــــــم، دانــــــش، عــشــــــق و باقی احـــــساسات.
روزی به همه ی آنها اعلام شد که جزیره در حالِ غرق شدن است!!
بـنــــابـــرایـــــن هریــــک شــروع به تعــمـــیر قایــقـهایشان کردند.

امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا..
اما عشـــق تصمیم گرفت که تا لحظه ی آخـــر در جزیره بماند!
زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود، عشق تصمیم گرفت تا
برای نجــــــــات خــــود از دیـــــــــــــگران کـــمــکـــــ بخواهد.
در همین حال او از ثروت که با کشتی باشکوهش در حال گذشتن از آنجا بود
کــــــــــــمــــــکــــــــــــــــــــ خواســـتـــــــــــ !!

" ثروت، مرا هم با خود می بری؟؟؟!! "
ثروت جواب داد: نه نمی توانم! مقدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست،
که من دیگر جایی برای تو ندارم.
عشق تصمیم گرفت از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد!

" غرور، لطفا به من کمک کن! "
" نمی توانم عشق! تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی! "
پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود کمک خواست!

" غم، لطفا مرا با خود ببر! "
" آه عشق؛ آن قدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم! "
شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غرق در خوشحالی بود که
اصلا متوجه عشق نشد!

ناگهان صدایی شنید:
" بیا اینجا عشق! من تو را با خود می برم! "
صدای یک بزرگتر بود؛

عشق آن قدر خوشحال شد که فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد!
هنگامی که به خشکی رسیدند، ناجی به راه خود رفت!
عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است،
از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود پرسید:

" چه کسی به من کمک کرد؟؟؟ "
دانش جواب داد: " او زمان بود! "
" زمان؟؟!!! اما چرا به من کمک کرد؟؟؟!! "
دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد:
" چون تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند! "
دیدگاه  •   •   •  1392/07/17 - 20:53
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قابل توجه آقایان :

وقتی یه زن نظر شما رو میپرسه

در واقع نمیخواد نظرتوون رو بدونه

فقط میخواد نظر خودش رو با یه صدای مردوونه هم بشنونه !
دیدگاه  •   •   •  1392/07/17 - 19:21
+3
saman
saman
اگر بخندی ، دنیا با تو می خندد ، و اگر گریه کنی ، تنها گریه خواهی کرد . زیرا زمین پیر و اندوهگین باید شادمانی را امانت بگیرد ، در حالی که به قدر کافی در گیر مشکلات خویش است . آواز بخوان ، تپه ها به تو پاسخ خواهند داد . آه بکش ، در هوا محو خواهد شد . انعکاس ها ، به صدای شادی محدود می شود ، اما از صدای دغدغه های پس نشینی می کند . شادی کن ، مردم به سوی تو جذب می شوند . اندوهگین باش ،بر می گردند و می روند . آنان شادی کامل و تمام عیار تو را می طلبد ، اما به غم و اندوه تو نیاز ندارند .       
دیدگاه  •   •   •  1392/07/17 - 06:36
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ