یافتن پست: #صدای

sara
sara
در CARLO
لهجه کلاغ ها در نقاط مختلف کره زمین:

اردبیل: گار گار
.
.
.
.
.
.
تهران:قار قار
.
.
.
.
.
.
.
اصفهان:قارس قارس
.
.
.
.
.
.

شیراز:قارو قارو
.
.
.
.
.
.
.
ابادان:چیه کا؟!!تا حالا عقاب ندیدی؟!!(تازه عینک Ray Ban هم داره!!)
.
.
.
.
.
یزد:قر قر
.
.
.
.
.
.
.
امارات:قارع قارع
.
.
.
.
.
.
.
اسپانیا:قارینول قارینول
.
.
.
.
.
.
ایتالیا:قارییانو قارییانو
.
.
.
.
.
.
المان:قارش قارش
.
.
.
.
.
.
فرانسه:کامینتاله قار کامینتاله قار
.
.
.
.
.
چین:قارچ قیرچ قونچ
.
.
.
.
.
.
روسیه:قاریوف قاریوف
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.بابا تو خیلی بیکاری!!!خجالت بکش!!!جوونای مردم دارن تحقیقات علمیشونو در مورد سفر در زمان به دانشگاه های معتبر دنیا میفرستن تو پیگیر صدای کلاغایی؟
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 12:40
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگر عمو زنجیر باف همون اول که بهش گفتن زنجیر منو بافتی میگفت نه, دیگه مجبور نمیشد آخر کار صدای گاو و خروس و سگ از خودش دربیاره ...
ملت فهم ندارن اصن . .
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 11:51
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زندگیِ من آرام می گذشت. اتفاقی نمی افتاد..! تا این که سکوتی تمامِ وجودم را دگرگون کرد! بی صدا آفتابی شد.. و دستِ مرا گرفت و به راهِ نوشتن کشید! آری سکوت! سکوتی که مشحونِ تحمل هاست.. سکوتی که از دنیا بریده است! کاش نبود.. اما وجودِ من آن را شدیدتر می کند. آی..! ای سکوتی که بی رحمانه مرا غرقِ محبت می کنی! نمی خواهم.. محبت نمی خواهم! آی صدای آشنا!... بد آمدی..چند روزی جرقه زدی رفتی. تماشای تو وقت می خواست گوشِ من پاسخی ندید دلم می خواهد صدایت را بشنوم.. همین!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 11:43
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زن همسایه هر روز خوشبختی اش را
با صدای النگوهایش نشانم می دهد
دوستم با رنگ لب هایش
که با هر بوسه کمرنگ تر
خواهرم
با زیبایی غمگینش
که پشت هفت پرده پنهان مانده است
حالا چقدر می توانم
لای خوشبختی های مختلف دنبال خودم بگردم
به سکوتی که لای چین پرده ها مرتب نشته است
به مدادی تراشیده، کاغذی سپید
به
صدای پیر آوازخوانی دوره گرد
به چند عاشقانه ی قدیمی بی مجوز
و دستمالی که تاب هق هقم را بیاورد.
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 21:08
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
همیشه آنقدر ساده نرو،مگذر

لااقل نگاهی به پشت سرت كن......

شاید كسی در پی تو میدود و نامت را

با صدای بی صدایی فریاد میزند....!

وتو....هیچ وقت او را ندیده ای.
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 21:02
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
دانلود آهنگ چه حس خوبیه با صدای بابک جهانبخش

[لینک]
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 19:27
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
دانلود آهنگ راز با صدای بابک جهانبخش

[لینک]
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 19:23
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
دانلود آهنگ بسه دیگه با صدای بابک جهانبخش


[لینک]
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 19:20
+4
saeed
saeed
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بارعاشقپسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکربرازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت ووقتی لبخند می زد، چشمانشبه باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی ازدانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبختعروس و دامادچشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حالورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمامپس اندازشدر آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخرلبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای مننگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد
X
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 10:44
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
راهنمایی ها
دبیرستانی ها
پیش دانشگاهی ها




همه با هم بگید
مکن ای صبح طلوع
مکن ای صبح طلوع
آقایون دست خانما رقص صدای اون آخریا نمیشنوماا:



همه دس دس دس بیااااا آ آ  {-33-}{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1392/06/31 - 23:05
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ