یافتن پست: #صدای

محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
زینگ زینگ: دختر بچه گوشی رو بر میداره

سلام: بله؟

سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!

دختر: نمیشه!

مرد: چرا؟

دختر: چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!

سکوت

مرد: بابایی ما که عمو حسن نداریم!

دختر: چرا داریم. الان پیش مامانه.

مرد: ببین عزیزم. اینکاری رو که میگم بکن. برو بزن به در و بگو بابا اومده خونه!

دختر: چشم بابا

چند دقیقه بعد

بابا جون گفتم.

خوب چی شد؟

هیچی. همین که گفتم یهو صدای جیغ مامانم اومد بعد با عجله از اطاق اومد بیرون

همینطور که از پله ها میدوید هول شد پاش سر خورد با کله اومد پایین. نمیدونم چرا

تکون نمیخوره دیگه!!؟

خوب عمو حسن چی؟

دختر: عمو حسن از پنجره پرید تو استخر. ولی پریروز آب استخر رو خودت خالی

کرده بودی یه صدای بامزه ای داد که نگو! هنوز همونطور خوابیده!

مرد: استخر؟ کدوم استخر؟ ببینم مگه شماره ****8875 نیست؟

دختر: نه!

مرد: ببخشین مثل اینکه اشتباه گرفتم

باشه خداحافظ

:|

خخخخخخخ{-7-}{-18-}{-33-}
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/13 - 15:23
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شما هم مثل من وقتی میخواید صدای تلویزیون رو کم و زیاد کنید، حتما باید عددش رند باشه ؟ سادیسم داریم فک کنم
دیدگاه  •   •   •  1393/06/11 - 19:59
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دختر که باشی
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﺪ
ﺩﻭﺳﺘـــــــــــــــــــــﺖ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﯽ پرسید
ﺩﻭﺳﺘــــــــــــــــﻢ ﺩﺍﺭﯼ؟!!
ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟـــــــــﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻟﺮﺯﯾﺪ!!
ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺯﯾﺒــــﺎ ﺑﺎﺷﯽ
ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺯﯾﺒـــﺎﺗﺮﻫﺎﯾﯽ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ
ﻋﺎﺷــﻘﺶ ﺷﻮد...
ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ: ﺧﻮﺷـــــــــﮕﻠﻢ !!!
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﭼﺸﻤﺎﻥ ﺍﻭ
ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ!
ﺩﺳـــــــﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﺩﺧﺘــــــــــﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ..
ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﯾﻮﺍﻧــــــــﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺑـــــــــﻠﺪﯼ !!
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/8 - 23:13
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زن با عصبانیت پای تلفن : “این موقع شب کدوم گوری هستی تو؟!”

مرد : “عزیزم ، اون فروشگاه طلافروشی رو یادته

که از یه انگشتر الماس نشان ش خوشت اومده بود و گفتی برات بخرم

اما من اون روز پول نداشتم ولی بهت گفتم که روزی حتما این انگشتر مال تو میشه عزیزم…؟! “

زن با صدای ملایم و خوشحالی بسیار : ” بله عشقم…”

مرد : “من تو رستوران بغل دستیش دارم شام میخورم!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/7 - 12:33
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در music







http://sv2.behmelody.com/Favardin93/2/Mp3/Morteza Pashaei - Setayesh.mp3

دوباره نم نم بارون صدای شرشر ناودون

دل بازم بی قراره

دوباره رنگ چشاتو خیال عاشقی باتو

این دل آروم نداره نداره نداره

شبامو خواب نوازش ، دوباره هق هق و بالش

گریه یعنی ستایش

ستایش تو و چشمات ، دلم هنوز تورو میخواد

دل بازم پر زده واسه عطر نفس هات

♫♫♫

اتاقم عطر تو داره ، دلم گرفته دوباره

کار من انتظاره

یه عکس و درد دلامو ، میریزه اشک چشامو

غم تمومی نداره نداره نداره

صدای باد و کوچه ، داره تو خونه می پیچه

قلبم آروم نمیشه

بغل گرفتمت انگار ، دوباره خوابه و تکرار

باز نبودی و من تکیه دادم به دیوار

ستایش یعنی این دیوونگی ها

شبیه حس خوب تو دل ِ ما

نگا کن تو چشای بیقرارم

چقد این لحظه هارو دوست دارم

تصور میکنم پیشم نشستی

چقد خوبه چقد خوبه که هستی

ستایش یعنی این حسی که دارم

نمی تونم تورو تنها بزارم




2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/6 - 15:46
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی وقتا...
بعد از یک اتفاق...
مثل یه بیمار تصادفی...
اونقد داغی که نمی فهمی چه ضربه ای خوردی...
چقدر دلت شکسته...
چقدر ضعیف شدی...
چقدر هر لحظه امکان داره زانوهات خم شه و بیفتی...
فقط وقتی میفهمی
که یهو بی دلیل صدای گریه ات پر میشه تو فضای تنهاییت...
همین!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/6 - 15:38
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



صواحی ککلی طلای ونگه
سپیده سر بزو صدای زنگه
پرس خار خار بوین همه خداشه
همه جا ویندنی خدای رنگه

اول صبح صدای مرغ و خروس به گوش می رسد
و روشنایی صبح پیداشده و روز نو آغاز شده است,
از خواب نازت بیدار شو و دور و اطراف خود را نگاه کن
که این همه جلوه و زیبایی ها از آن پروردگار است
دیدگاه  •   •   •  1393/06/6 - 15:03
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



عاقا یه شب که خسته کوفته و خواب الود رفتم که بخوابم...

قبل خواب یه اس به دوس دخترم دادم و گفتم :

شبت بخیر عزیزم ، خوابای خوب ببینی ، بووووووووووووووس

جواب اومد: به به شب تو هم بخیر عشقم...
--
--
--
--
--
بابا جان کاشکی همیشه ما رو با دوست دخترت اشتباه بگیری :|

بعدش صدای خنده پدر مادرم خونرو برداشت -_-

هیچی دیگه کلا خواب از سرمون پرید

تا ی هفته هم خجالت میکشیدم تو چشای بابام نگاه کنم ...!

:|
دیدگاه  •   •   •  1393/06/4 - 11:34
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مرد باس وقتی عشقش از دستش ناراحت میشه و میره تو اتاق میشینه گریه میکنه،بره تو اتاق و بگه اشکاتو پاک کن سورپرایز واست دارم
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.

.
بعد کمربند چرمی رو در بیاره(چرمی بودن به علت انعطاف پذیری و صدای زیبای کمربند به هنگام زدن) بزنه زنه رو سیاه وکبود کنه و بگه من از این لوس بازیا خوش نمیاد حالا بشین قشنگ زار بزن!!
خودمم انتظار نداشتم اینجوری تموم بشه!! ⊙⊙
3 دیدگاه  •   •   •  1393/06/3 - 18:13
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسره استاتوس زده:
بنده سال اول دکترای روانشناسی بالینیم. یک پسر دایی دارم هر جا می رسه میشینه منو مسخره میکنه که توکه دکتر نیستی ( تحت تاثیره ساختمان پزشکان). خلاصه یک روز توی جمع کثیری از فامیل نشسته بودیم به پسر داییم گفتم
حال شما خوبه پسر دایی؟؟؟؟؟؟
بهم گفت مگه تو دکتری حالمو می پرسی!!!!!!!!!!
منم با صدای بلند گفتم نه من دامپزشکم البته حوزه تخصصیم هم دام های بزرگه!!!!!!!!!
جمع در حال گاز زدن در و دیوار بودن که متوجه شدم پسر داییم محو شده
از یابنده تقاضا می شود با دریافت مژدگانی اونو تحویل بده
دیدگاه  •   •   •  1393/05/29 - 13:14
+3
صفحات: 4 5 6 7 8 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ