یافتن پست: #صدای

خاطره ها
در گذرگاه زمان،
خیمه شب بازی دَهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد.
عشق ها می میرند،
رنگ ها رنگ دگر می گیرند؛
و فقط خاطره ها
دست ناخورده به جای می مانند

(مهدی اخوان ثالث)

صدای کودکی من ... [لینک]

تصویر از fowkes
آخرین ویرایش توسط hajivandian در [1391/01/8 - 08:29]
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 13:10
+8
ali rad
ali rad
سکوت تو در من نشسته است.
سکوت تو مثل موریانه در من نشسته است.
تنهاصدا؛
صدای خورده شدن عمر ِ من ...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/5 - 23:08
+2
saeed
saeed
اینجا رادیو "دل" است ، صدای مرا از عمق "قلبم" میشنوید .این یک" پ "نیست. یک احساس پاک است که میگوید : دوستت دارم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/4 - 13:25
+2
zahra
zahra
همسایه بالایی دارن تو آپارتمان فوتبال بازی میکنن،رفتم در زدم در رو باز کرده میگه واسه صدای فوتبالمون اومدی؟اذیتتون میکنه؟میگن پ ن پ اومدن واستون لوله آزمایشگاهی آوردم تست دوپینگ بچه ها رو بگیری
دیدگاه  •   •   •  1391/01/3 - 18:15
+8
sina
sina
چرا مادرمان را دوست داریم

چون ما را با درد به دنيا می آورد و بلافاصله با لبخند می پذیرد


چون شیرشیشه را قبل از اينكه توی حلق ما بريزند ، پشت دستشان می ریزند

چون وقتی تب میکنیم، آنها هم عرق می ریزند


چون وقتی توی میهمانی خجالت می کشیم و توی گوششان می گوییم سیب می

خوام، با صدای بلند می گویند منیر خانوم بی زحمت یه سیب به این بچه بدهید و

ما را عصبانی

می کند

و وقتی پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک میزند، با پدر دعوا می کنند

چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند، یک بخاری بلند می شود که آدم دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد

چون

وقتي تازه ساعت يازده شب يادمان مي افتد كه فلان كار را كه بايد فردا در

مدرسه تحويل دهيم يادمان رفته،بعد از يك تشر خودش هم پابه پايمان زحمت

ميكشد كه همان نصف شبي تمامش كنيم


چون وسط سریالهای ملودرام گریه می کنند

چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر، تمام فکر و ذکرش این است که مبادا فروشندگان بی انصاف سر طفل

معصومش را کلاه گذاشته باشند

چون شبهای امتحان و کنکور پابه پای ما کم میخواب
دیدگاه  •   •   •  1391/01/3 - 16:29
+6
ali rad
ali rad
ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوندچه تلخ

است !قصه ی عادت!!!!!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/2 - 02:00
+2
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
شب سرديست و من افسرده
راه دوريست و پايي خسته
تيرگي هست و چراغي مرده
مي کنم تنها از جاده عبور
دور ماندن ز من آدمها
سايه اي از سر ديوار گذشت
غمي افزود مرا بر غمها
فکر تاريکي و اين ويراني
بي خبر آمد تا مرد دل من
قصه ها ساز کنم پنهاني
نيست رنگي که بگويد با من
اندکي صبر ، سحر نزديک است
هر دم اين بانگ برآرم از دل
واي اين شب چقدر تاريک است
خنده اي کو که به دل انگيزم
قطره اي کو که به دريا ريزم
صخره اي کو که به دام آويزم
مثل اينست که شب نمناک است
ديگران را هم غم هست به دل
غم من ليک غمي غمناک است
هر دم اين بانگ برآرم از دل
واي اين شب چقدر تاريک است
اندکي صبر ، سحر نزديک است.
.............................
پ.ن.اخ که این شعر با صدای محمد اصفهانی چی میشه
پ.ن.اخ چرا امشب دلم هوس غزل و حافظ و پیاده وری کرده؟
4 دیدگاه  •   •   •  1391/01/2 - 01:06
+6
ali rad
ali rad
امـروز با همهـ ی دنـیا قهرم امـا تـو صدایمـ کــטּ بـرمـے گـردمـ . . .

سادگـے کودکانهـ امـ را مـیبینـے؟!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/2 - 01:00
+1
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت
.
ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد
.
ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی
.
ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد
.
ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود
.
ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد
یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد !
دیدگاه  •   •   •  1391/01/1 - 02:40
+9
ronak
ronak
با بغض میگوید
زن که باشی
گاهی بی دلیل اشک میریزی
و با تمامی تلاشت
...ریز ریز خرد میشوی
آرام اشکش را پاک میکنم با صدای خسته میگویم
مرد که باشی
بیشتر و بیشتر تلاش میکنی
بی صدا خرد میشوی
حق اشک ریختن هم نداری !!!!!!!!
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/1 - 02:19
+10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ