sasan pool
اسمش را میگذاریم؛دوست مجازی اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته . . خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند ...وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد وقت میگذاردبرایم، وقت میگذارم برایش . . نگرانش میشوم دلتنگش میشوم . . وقتی درصحبت هایم،به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقی ست . . هرچند کنارهم نباشیم هرچند صدای هم راهم نشنیده باشیم، من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد --- پس دوست من در دنیای مجازی دوستت دارم
maryam
گاه دلتنگ ميشوم ، دلتنگتر از همه دلتنگی ها ، گوشه ای مينشينم و حسرت ها را میشمارم ، باختن ها را و صدای شکستن ها را و وجدانم را محاکمه میکنم: من کدامین قلب را شکستم و کدامین امید را نا امید کردم و کدامین احساس را له کردم و کدامین خواهش را نشنیدم و به کدامین دلتنگی خندیدم که اینجا چنین دلتنگم!
نیوشا
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش
قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید .
روزنامه
نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه
بود..
او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی
او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او
گذاشت و انجا را ترک کرد.
عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شدکه کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است
مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت
ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!
امید
اسپانیایی ها میگن :
عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است !
ایتالیایی ها میگن:
عشق یعنی ترس از دست دادن تو !
ایرانی ها میگن :
"عشق سوء تفاهمی است بین دو احمق که با یک ببخشید تمام میشود!!
maryam
صدای شکستن فلبم را نشنیدی چون غرورت بیداد میکرد اشک هایم را ندیدی ، چون محو تماشای باران بودی ولی امیدوارم آنقدر در آینه مجذوب نشده باشی که حداقل زشتی دیو خود خواهیت را ببینی باشد که با دیگران چنان نکنی که با من کردی . . . . .
sasan pool
وقتی کسی نیست که خودت را
فرو کنی در آغوشش
و گم شوی در رویاهای شبانه اش
فرقی نمی کند صبح ها
با صدای اذان بیدار شوی
... ...یا ناقوس کلیسا
حتی درون خانه پدری ات
احساس غربت خواهی کرد
جلوی اینه می ایستی وارزو داری بری ماورا ان
شاپد کسی باشد
هانیه:دی
شیــــرین بهانه بود ! فرهـــاد تیشه میزد تا نشنود صدای مردمانی که در گوشش میخواندند دوستـــــت ندارد