یافتن پست: #صدای

Tiam Mohseni
Tiam Mohseni
شیرین بهانه بود! فرهاد تیشه می زد تا باور نکند صدای مردانی را که در گوشش می خواندند،دوستت ندارد...!{-16-}
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 01:20
+5
ali rad
ali rad
آسمان میبارد به حرمت کداممان نمیدانم.. همین را میدانم که باران صدای پای اجابت است و خدا با تمام جبروتش ناز میخرد.. پس نیاز کن
آخرین ویرایش توسط nirvana در [1390/12/19 - 23:54]
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 23:45
mitra
mitra
میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم!

در ساحل کنار دریا ایستاده ای , هوای سرد , صدای موج
انتظار انتظار انتظار
به خودت می آیی , یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند , نه دستی که شانه هایت را بگیرد , نه صدای که قشنگ تر از صدای دریا باشد
اسم این تنهایی است
تنهایی یعنی
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 23:07
+7
از خدا صدا نمی رسد!
ای ستاره، ای ستارۀ غریب!
ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم؟
پس چرا به داد ما نمی رسد؟
ما صدای گریه مان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی رسد؟
بگذریم ازین ترانه های درد،
بگذریم از این فسانه های تلخ،
بگذر از من ای ستاره شب گذشت،
قصۀ سیاه مردم زمین،
بسته راه خواب ناز تو.
می گریزد از فغان سردِ من
گوشِ از ترانه بی نیاز تو!
ای که دست من به دامنت نمی رسد؛
اشک من به دامن تو می چکد!
با نسیم دلکش سحر،
چشم خستۀ تو بسته می شود
بی تو، در حصار این شب سیاه،
عقده های گریۀ شبانه ام،
در گلو شکسته می شود

(فریدون [!])
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 22:27
+7
☺SAEED☻
☺SAEED☻
من به هر تحقیری که شدم با صدای بلند خندیدم,

نام مرا گذاشتند “با جنبه” بی آنکه بدانند:

خندیدم تا کسی صدای شکسته شدن قلبم را نشنود...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 16:40
+3
reza
reza
دوست دارم از عشق بنویسم

...می نویسم از عشق از تو ای زیبای من از چیزی که به قلب بیمارم امد

وخانه ی متروک دلم خانه ی سیاهی ها را نورانی کردبا قدومش

می نویسم از تو از تویی که عشقت اتش به جانم زد

مینویسم از تویی که عاشقم کردی

وبا دستان پر مهرت مرا به شهر ارزو ها بردی

ای زیبای من ای نگاهت سبزتر از سبزه زار

می‌نویسم تنها صدایت را میخواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد

نگاهت را میخواهم تا روشنی چشمهای خسته ام باشد

وجودت را میخواهم تا گرمای آغوشم باشد

دستهایت را میخواهم تا نوازشگر بی کسی اشکهایم باشد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 16:01
+3
reza
reza
زود قضاوت نكنيم
معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ... دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟

معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟!

فردا مادرت رو میاری مدرسه...

می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم! دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد...

بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت: خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن... اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه...

اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ... و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . . .............................. .................................. زود قضاوت نكنيم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 15:22
+5
reza
reza
گرمی دست هایت چیست که دستهایم آنها را میطلبد ؟ در آینه چشمهایم بنگر چه میبینی؟ آیا میبینی که تو را میبیند؟ صدای طپش قلبم را میشنوی که فریاد میزند دوستت دارم؟ دوست ندارم که بگویم دوستت دارم. دوست دارم که بدانی دوستت دارم!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 00:20
+1
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
همین اطراف میچرخم...
صدایی نیست...
فقط یک حسرت کوتاه...
میان ماست انگاری!!
چقدر این روزها را همیشه خواب میدیدم...
چه میگفت ان پیر فرتوته؟!!!
چه میگفت که حسرتم را باد اورد نزدیکتر؟
چرا هر چه می سوزد در این خانه.
دل تنها و بی قاب نگاه مانده در رویاهای فردای من است آیا؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 22:25
+4
mah3a
mah3a
مرا باور کن ...
همانطور که هستم... رنگ خودم !
و مرا آنگونه بخواه که ترسیم شده ام ...ساده ساده !
این دل کوچکم می شکند وقتی ...
از باورهای غلط جامه می بافی و به زور بر تنم می کنی !
آهسته فرو می ریزم ...
با صدایی بلند ...!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 16:09
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ