یافتن پست: #صدا

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آمدنت را یادم نیست ...
بی صدا آمدی ... بی آنکه من بدانم ...
بی اجازه آمدی ... بی آنکه من بخواهم ...
اما ... اکنون ماندنت را با ذره ذره ی وجودم تمنا می کنم ...
بمان ... بمان که ماندنت را سخت دوست دارم ....
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 20:37
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
صدا میكنم " تــــــــــــو " را...
این " جانی " كه میگویی
جانم را میگیرد...!
نزن این حرف ها را
دل من جنبه ندارد
موقعی كه نیستی....
دمار از روزگارم در می آورد...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 19:51
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شهری که مردمانش یک آشنا ندارد
در دل هزار نیرنگ ، یک هم صدا ندارد
شهرم پر از ملال است ،تاریخ یک خیال است
شهرم قلم شکسته ،ماندن در او عذاب است
شهرم سکوت و خاموش، آغوش ها فراموش
شهرم سکون و راکد ،دیوار ها پراز گوش
سلول انفرادی ،کشتار دسته جمعی
زندانیان در این شهر هر گور را بنامی
شهرت کجاست یارم؟ خاکت کجا نشسته؟
درویش خسته ی تو تا انتها شکسته
دست نوشته های یاسی_اینگونه بود شهرم...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 19:47
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


صداي رودخانه را سنگهاي داخل آن زيبا ميكنند، مانند زندگى كه مشكلات آنرا زيبا ميكنند. . . !


دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 18:05
zahra
zahra

اگر مغز خالی همچون شکم خالی سروصدا میکرد ، جهان اکنون تعریف دیگری داشت


دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 15:11
+5
zahra
zahra

سوت پایان را بزنید !
صداقت من حریف مکر این زمانه نشد ، شکست را می پذیرم


دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 15:01
+4
*elnaz* *
*elnaz* *

وقتی که باز صدای آب / می پیچه توی کوچه‌ها
پُرمیشه از عطر گل ها / انگار تمومِ دنیا


میشکُفه غنچه گلی / در آرزوی زندگی
براش همین کافیه که / بهش بگن تو خوشگلی!


نگاهِ گل به آسمون / یه دَم کنارش ننشست
به بوته خار دم دست/ دلش رو یک نفس نَبَست


چی شد؟! / چرا این راه ، به سراب است ؟!
این همه،خام و سست و خراب است


یه روز یکی دید گلَ رو/خواست بچینه تاج سرُ
تیزی تیغ ها رو که دید/ عقلش بهش گفت که نرو


گُلِ به خار گفت که چرا ؟! /نمیشی از من ، توجدا
برو میخوام تنها باشم / تو خیلی زشتی به خدا!


یه صبح سرد خیلی زود / بوته خار اونجا نبود
باهمه عشقی که داشت / با دلی که شکسته بود


چشمای گل یه وقتی دید / که دستی اونو از شاخه چید
نگاهِ گل هر جا که گشت / بوته خاری رو ندید!


چی شد؟! / چرا این راه به سراب است ؟!
این همه/ خام و سست و خراب است…!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 12:48
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
اديسون در سنين پيري پس از كشف لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار مي رفت و
درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي
كرد...

اين آزمايشگاه، بزرگترين عشق پيرمرد بود . هر روز اختراعي جديد در آن شكل مي گرفت
تا آماده بهينه سازي و ورود به بازار شود.

در همين روزها بود كه نيمه هاي شب از اداره آتش نشاني به پسر اديسون اطلاع دادند،
آزمايشگاه پدرش در آتش مي سوزد و حقيقتا

كاري از دست كسي بر نمي آيد و تمام تلاش ماموان فقط برا ی جلوگيري از گسترش آتش به
ساير ساختمانها است!

آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولي به اطلاع پيرمرد رسانده شود...

پسر با خود انديشيد كه احتمالا
پيرمرد با شنيدن اين خبر سكته مي كند و لذا از بيدار كردن او منصرف شد و خودش را به
محل حادثه رساند و با کمال تعجب ديد كه پيرمرد در مقابل ساختمان آ زمايشگاه روي يك
صندلي نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره مي كند!!!

پسر تصميم گرفت جلو نرود و پدر را
آزار ندهد. او مي انديشيد كه پدر در بدترين شرايط عمرش بسر مي برد.

ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را
ديد و با صداي بلند و سر شار از شادي گفت: پسر تو اينجايي؟

مي بيني چقدر زيباست؟!! رنگ آميزي شعله ها را مي بيني؟!! حيرت آور است!!!

من فكر مي كنم كه آن شعله هاي بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده
است ! واي! خداي من، خيلي زيباست ! كاش مادرت هم اينجا بود و اين منظره زيبا را مي
ديد . كمتر كسي در طول عمرش امكان ديدن چنين منظره زيبايي را خواهد داشت! نظر تو
چيست پسرم؟!!

پسر حيران و گيج جواب داد : پدر تمام زندگيت در آتش مي سوزد و تو از زيبايي رنگ
شعله ها صحبت مي كني؟!!!!!!

چطور ميتواني؟! من تمام بدنم مي لرزد و تو خونسرد نشسته اي؟!

پدر گفت : پسرم از دست من و تو كه
كاري بر نمي آيد . مامورين هم كه تمام تلاششان را مي كنند. در اين لحظه بهترين كار
لذت بردن از منظره ايست كه ديگر تكرار نخواهد شد...!

در مورد آزمايشگاه و باز سازي يا نو سازي آن فردا فكر مي كنيم ! الآن موقع اين كار
نيست! به شعله هاي زيبا نگاه كن كه ديگر چنين امكاني را نخواهي داشت!!!

توماس آلوا اديسون سال بعد مجددا در
آزمايشگاه جديدش مشغول كار بود و همان سال يكي از بزرگترين اختراع بشريت يعني ضبط
صدا را تقديم جهانيان نمود . آري او گرامافون را درست يك سال پس از آن واقعه اختراع
کرد...

مشكلات امروز ما نبايد باعث شوند كه،
دست از تلاش براي موفقيت فردايمان برداريم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 00:34
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

لطفاً دوستم نداشته باش
برای اینکه دوستم داشته باشی
هر کاری بگویی می کنم
قیافه ام را عوض می کنم
همان شکلی می شوم که تو می خواهی
اخلاقم را عوض می کنم
همان طوری می شوم که تو می خواهی
حتی صدایم را عوض می کنم
همان حرفهایی را می زنم که تو می خواهی
اصلاً اسمم را هم عوض می کنم
هر اسمی که می خواهی روی من بگذار
خب حالا دوستم داری ؟
نه ، صبر کن
لطفاً دوستم نداشته باش
چون حالا انقدر عوض شده ام که حتی حال خودم هم از خودم به هم می خورد !
شل سیلور استاین
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 19:31
+7
nanaz
nanaz
اینـ روزهـآدلمـ اصـــرار دارد فریــ ــآد بـــزند

امـ ــآ مـنـ ... جلــوے دهــآنشـ را میگیرمــ ــــ ... :|

وقتـے کهـ میدانمـ کسـے تمایلـے بهـ شنیدنـِــ صدایشــــ ندارد!

اینـ روزهـــآ خـداے سکـوت شـده امـــ ـــ

خَـــفقــآنـ گــرفتـه امـ تـا آرامش اهــ ـآلـے دنیــآ خط خطـے نشـود!!!

چقـــ ـــدر بـَده ، بعضـے از *حــس هــآ* تعریــف نشدنــے اند
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 19:27
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ