یافتن پست: #صدا

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
حضار
123
111
222
333
123
123
123
صدا میاد عایا
سلااااااااااااااااااااااام
دیدگاه  •   •   •  1392/09/24 - 19:24
+4
محمد
محمد
می پسندم زمستان را...
که معافم میکند از پنهان کردن دردی که در صدایم می پیچد...و اشکی که در نگاهم می چرخد...
 و من به همه می گویم:سرمــــــا خورده ام!!!r
دیدگاه  •   •   •  1392/09/24 - 13:47
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

چشمانم تو را می خواهند تا به ان ها

راه و رسم گریه کردن را بیاموزی

لبانم صدایت می زنند تا به ان ها

بگویی چگونه بخندند

دستهایم به سویت دراز است

که انها را به سوی شهر عشق ببری

اما نمی دانم چرا پاهایم با تو همراه نیست

که بخواهی به خاکسترم بنشانی؟

دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 18:58
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥





حالا که

کم داریم عشق را

اگر خلوت عاشقانه ناز میکند و پیش نمی آید

تو بیا ، به سراغش برویم

در خلوتی که زبان نور الکن است

و صدای آه .... تار به تار تن را می نوازد

نفس های رفته باز بر می گردند

داغ میشوند

و

بالا و پایین می خزند لبها ... بی اختیار

!!!


دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 18:43
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
7271a0950ba867967f6b3f14011c9b7c-425یه وقتایی حضور یه مدل آدمایی لازمه !!



یکـی که آدمو صدا کنه



به اسم کوچـیکش صدا کنه



یه جـوری که حال آدم رو خوب کنه ؛



یه جـوری که هیچـکس دیگه بلد نبــاشه ...



یکی بایـــــــــد آدم رو بلـــــد باشه !



♥♥♥
دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 18:08
+4
محمد
محمد
خیلی ها صدام زدن ( رفیق )
اما گفتن:
"رفیقم"
برای یک نفر خاصِ
مثل تو...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 12:30
+6
xroyal54
xroyal54
Photo: ‎ﺑﺎﯾـــــﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﺭﻓﺖ،<br />
ﺁﻧﻘــﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ..<br />
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟــــﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺪﺍﯼ ﻗﺪﻣﻬﺎﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﻮﺩ .<br />
ﺁﻧﻘـــــﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺸﺖ..<br />
ﺩﻕ ﮐﻨﺪ،<br />
ﺍﯾــــﻦ ﺳﺰﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ ...‎





ﺑﺎﯾـــــﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﺭﻓﺖ،
ﺁﻧﻘــﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ..
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟــــﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺪﺍﯼ ﻗﺪﻣﻬﺎﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﻮﺩ .
ﺁﻧﻘـــــﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺸﺖ..
ﺩﻕ ﮐﻨﺪ،
ﺍﯾــــﻦ ﺳﺰﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ ...


دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 23:02
+10
محمد
محمد
ﺑﺎﯾـــــﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﺭﻓﺖ،
ﺁﻧﻘــﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ..
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟــــﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺪﺍﯼ ﻗﺪﻣﻬﺎﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﻮﺩ .
ﺁﻧﻘـــــﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺸﺖ..
ﺩﻕ ﮐﻨﺪ،
ﺍﯾــــﻦ ﺳﺰﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ ...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 21:15
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بچه فامیلمون اسمش ابوالفضله ...
رفتن مشهد باباش دور ضریح امام رضا گمش کرده هی صداش میزده :
ابالفضل ...؟
جمعیتم میگفتن :



ابوالفضل ...ابوالفضل


دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 18:54
+4
alireza
alireza
دیروز تو دانشگاه یه دافیه اومد جلو گفت اقا من شارژ موبایلم تموم شده میتونم با گوشیتون یه زنگ بزنم منم گوشی رو دادم بهش بعد دیدم صدای یه گوشی از توی کیفش اومد که داشت زنگ میخورد بعد دیدم به من یه چشمک زدو رفت///////خدایی این دخترا با چه کارهاو کلک های میخوان شماره ی منو بدست بیارن
دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 13:54
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ