یافتن پست: #صدا

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
روزگاریست در این شهر غریب
بین آدمهایی که ز تنهایی خود می ترسند
وز پس آینه از دیدن خود میترسند،
من تو را پاک ترین یافته ام!
آن قدر پاک،که اگر آب نبود
من تو را "آب" صدا میکردم...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 16:42
+3
AmirAli
AmirAli
سلامتی همه ی مامان و باباهایی که شبها صدای دکمه های کیبورد رو می شنون ولی چیزی نمی گن!!!

دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 10:06
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مامان صدام کرده اومدم بگم دستم بنده گفتم دستم بنگه الان دو روزه من رو بستن به تخت
دیدگاه  •   •   •  1392/08/18 - 18:38
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر می‌کنم
صدای آب را
در رگ‌های خاک می‌شنوم.

گل‌سرخِ حیاط
در آینه‌ی نگاهم
زود به زود می‌شکفد
و آسمان
پُر از پروانه و بادبادک می‌شود.

تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر می‌کنم
دریا نزدیک‌تر می‌آید
ابرهای سیاه دور می‌شوند
و باران
هر وقت بخواهد می‌بارد.

تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر می‌کنم
تو را می‌بینم...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/18 - 18:35
+2
AmirAli
AmirAli
از شمع یک چیز آموختم:ایستاده بمیرم بی صدا بمیرم به پای دوست بمیرم

دیدگاه  •   •   •  1392/08/18 - 18:34
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اسامی جن ها :

مازر , کمطم , قسوره , طیکل
قبیله های جن ها :
بنی القماقم , بنی الدهمان ,بنی القیعان .
و هنگام خواندن اسم هایشان صدایت را میشنوند و فورا به سراغتان می ایند .....
لحظات خوشی را برایتان ارزومندم
دیدگاه  •   •   •  1392/08/18 - 18:04
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مویم از بناگوش سفید میشود
راستی چرا از بناگوش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فکر میکنم موهای این قسمت بیشتر زجر میکشند
شاید اینها بیشتر با صدای خنده تو اخت بودند
واکنون که نیسنی به سرعت میمیرند
این که سفید میشوند قابل تحمل است
ولی چرا ان بالاییها
هنوز سفید نشده میریزند
شاید انها خودکشی میکنند
خوش بحالشان
من که جراتش را ندارم
A.S
1392/08/18
دیدگاه  •   •   •  1392/08/18 - 16:48
+2
xroyal54
xroyal54
هر دم به گوشم ميرسد آواي زنگ قافله..اين قافله تا كربلا ديگر ندارد فاصله..يك زن ميان محملي اندر غم و تاب و تب است..اين زن صدايش آشناست..اي واي بر من زينب است



دیدگاه  •   •   •  1392/08/18 - 15:47
+3
AmirAli
AmirAli
هروقت تو خونه با پیشوند “پسرم” صدام میکنن یا ماشین مونده تو کوچه که باید بیارمش تو یا یه چیز بالای
کابینت مونده که دست مامانم بهش نمیرسه، یا آشغالا رو باید بذارم دم در!

دیدگاه  •   •   •  1392/08/18 - 09:59
+4
AmirAli
AmirAli
دیشب مدیر ساختمون اومده بود دمِ درِ خونه،

با بابام کار داشت!بابام رفت جلوی در،منم صدای آهنگو زیاد کرده بودم!

یهو بابام داد زد:

اون لامصبو خفه ش کن ببینم این چه گهی میخوره آخه!

من :))))))

بابام

مدیر :(

دیدگاه  •   •   •  1392/08/17 - 17:46
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ