یافتن پست: #عشق

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عشق های امــروزی بی نام قابل انتقال به غیر و معاف از احساس میباشند . .
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 14:37
roya
roya

عشق فراموش کردن نيست بلکه بخشيدن است.


عشق گوش کردن نيست بلکه درك كردن است.


 عشق ديدن نيست بلکه احساس کردن است.


 عشق جا زدن و کنار کشيدن نيست بلکه صبر کردن و ادامه دادن است.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 13:42
+1

دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟


پسر: آره عزیز دلم


دختر: منتظرم میمونی؟


پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند


پسر: منتظرت میمونم عشقم


دختر: خیلی دوستت دارم


پسر: عاشقتم عزیزم


 


************




بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت هوشیاری خود را به دست می آورد، به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد.


پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی.


دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه


به همین راحتی گذاشت و رفت؟


پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟


دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود و بی امان گریه میکرد

دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 12:12
+5

کارم از یــکی بود یکی نبــود گذشتــه است …


 


من در اوج قصه گـــم شدم …


 


عشق یعنی :


 


یکی ” بــود ” یکی ” نابــــود



دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 11:54
+5
*elnaz* *
*elnaz* *


من اگر عاشقانه می نویسم ،


نه عاشقـم !، نه شکست خورده ...







فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بمانـد ...!!







در ایـن ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها ،







فقـط تمـرین آدم بـودن میکنم ..!




دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 00:17
+3
AmiR
AmiR

دختر:موجودي است که:

وقتي تعجب ميکند ميگويد واااااااااا!!

وقتي خوشحال است ميگويد بميري الهييييييي!!

وقتي غمگين است آه ميکشد

وقتي ميترسد جيييييييغ بنفش ميکشد

وقتي بدش مي آيد ميگويد ويشششش .

وقتي خوشش مي آيد ميگويد ووييييي.

همه عناصر ذکور گيتي در عشق او واله و سرگردانند . تاريخ تولد و شماره کفش با جناق

پسر عمه ي دختر خاله ي داماد همسايه ي پوريا پور سرخ را ميداند !

از سوسک اصولا نميترسد بلکه چندشش ميشود!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 22:25
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

خشاخش برگهای زرد صدای پاییز بود و آغاز بستن پنجره ها
کوچه تنها می شد با سوتهای بی وقت عشق و تدارکی ازلی در کار بود
تا حادثه ی عشق در برخوردی ساده میان بادهای گیج پاییزی چشمان ما را تر کند

دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:46
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

حاصل عشق مترسک به کلاغ ٫مرگ یک مزرعه است.

دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:43
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
اي ماشين با مرام، نشو نامرد با ما*
عشق يعني بهش بگي دوسش نداري ؛ و بعد بري يه گوشه و حسابي گريه کني*
محبت از درخت آموز که سايه از سر هيزم شکن هم برنميدارد
*
درياي غم ساحل ندارد

بابا تو ديگه کي هستي*قربون دل غريب پرستت*
داداش، جون من يواش
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:38
+2
xroyal54
xroyal54

فروردین : انتظار به پایان رسید و بعد از سالها انتطار و فراز و نشیب و غم و غصه و اشک و نا امیدی، به زودی ازدواج می کنی و به خانه بخت می روی، اما شب عروسی هنگام صرف شام برق می رود و داماد فرار می کند.





اردیبهشت: کسی در این دنیا هست که هر لحظه به تو فکر می کند و بی تو زنده نیست و نفس نمی کشد و قلبش نمی زند و اگر با او تماس نگیری، به کما می رود.او به زودی به خواستگاریت میاید و تو را با اسب سفید به قصر خوشبختی ها می برد.





خرداد : امروز دوست مامانت بعد از سالها زنگ می زنه خونه شما و با مامانت حرف می زنه و تورو واسه پسرش خواستگاری می کنه . البته تا سه سال دیگه نمی تونید ازدواج کنید چون پسره زندانه و سه سال از حبسش مونده.





تیر: تو با هر کسی که ازدواج کنی یکسال نشده پست می دن و باز برمی گردی خونه بابات.





مرداد : تا ۴۳ روز دیگه ازدواج می کنی با پسر مورد علاقه ات و تا ۳۴۲ روز دیگه بچه دار میشین پسره اسمشو می زارین بهرام بعد از ۷۴۰ روز دیگه بچه دومت بدنیا میاد که اونم پسره اسمش می زارین شهرام و ….





شهریور : هر خواستگاری که واست میاد بعلت نامعلومی بعد از سه روز ناپدید میشه و دیگه خبری ازش نمیشه.





مهر : تا یکسال دیگه ازدواج می کنی اما شوهرت معتاد ازآب در میاد و طلاق میگیری بعد از یکسال باز ازدواج می کنی اما اون یکی هم معتاد در میاد و باز طلاق دوباره یکسال صبر می کنی و باز ازدواج می کنی در ازدواج سوم موفق میشی و پسر یک کارخونه دار میلیاردر و فوق العاده زیبا تو رو میگیره و کلی خوشبخت میشی.





آبان :پسری که همیشه در دانشگاه از تو جزوه می گیرد، هیچ فکری در کله اش ندارد و فقط عادت کرده از تو کمک بگیرد، نه قیافه داری، نه اخلاق. چرا این جوری فکر می کنی که باید در دوران دانشگاه ازدواج کنی؟ خلاصه بگم تا آخر عمر واست خواستگار نمیاد الکی منتظر نباش.





آذر:دوتا خواستگار سمج تا ۲ ماه آینده میان خواستگاریت که هر دو دیوانه وار عاشقتن و وقتی می فهمن یک خواستگار دیگه داری با هم دعواشون میشه (دعوای عشقی) و هر دو با ضربات چاقو به قلب هم می زنن و هر دو می میرن. و تو تا آخر عمرت می مونی خونه بابات!





دی: به زودی با نویسنده محبوبت آشنا می شوی و از تو خواستگاری می کند. اما چند ماه بعد با بهانه های مختلف از ازدواج با تو منصرف می شود. تو دلیل این عمل او را نمی فهمی، اما به زودی متوجه می شوی رمانی از او منتشر شده که شخصیت های آن بسیار شبته تو و پدر و مادر و خواهر و برادر و فامیلهایت هستند و در مقدمه کتاب هم توضیح داده که برای دستیابی به این داستان واقعی، مجبور شده به دختری زشت پیشنهاد ازدواج بدهد.





بهمن : امروز همه از این که به زودی ازدواج می کنی خوشحال هستند، چون از دست غرغرهایت راحت می شوند و از این به بعد شوهر بیچاره ات است که باید تو را تحمل کند.





اسفند : عید نوروز بعدی عروسیته و با اونی که سالها منتظرش بودی ازدواج می کنی واسه ماه عسل، با کشتی شخصی داماد میرین به یک ویلا توی یک جزیره زیبا در اسپانیا! اما کشتی وسط راه میخوره به کوه یخ و غرق میشه! شوهرت تو رو سوار یه تخته میکنه و چون اون تخته تحمل وزن دوتاتون رو نداشته ، تخته رو ول میکنه و تو آب یخ میزنه و میمیره !تو هم برمیگردی خونه بابات و تا آخر عمر شوهر گیرت نمیاد!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:09
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ