یافتن پست: #عمق

saman
saman
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت
تا از خیال گنگِ رهایی، رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت
شاید به پاس حرمتِ ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت
دیگر اسیر آن منِ بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/31 - 02:23
+2
saman
saman

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید


وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید


وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید


من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلی


چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی


یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود


آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود


وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد


آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد


من بودم و چشمان تو ، نه آتشی و نه گِلی


چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی


من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر


چیز ر آنسوی یقین شاید کمی هم کیش تر


آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود


دیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بود


من عاشق چشمت شدم…

دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 01:02
+2
saman
saman
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت
تا از خیال گنگِ رهایی، رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت
شاید به پاس حرمتِ ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت
دیگر اسیر آن منِ بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 00:15
+4
saman
saman
آنقدر از مقابل چشم تو رد شدم
تا عاقبت ستاره شناسی بلد شدم
منظومه ای برابر چشمم گشوده شد
آن شب که از کنار تو آرام رد شدم
گم بودم از نگاه تمام ستارگان
تا اینکه با دو چشم سیاهت رصد شدم
دیدم تو را در آینه و مثل آینه
من هم دچار از تو چه پنهان حسد شدم
شاید به حکم جاذبه شاید به جرم عشق
در عمق چشم های تو حبس ابد شدم
شاعر شدم همان که تو را خوب می سرود
مثل کسی که مثل خودش می شود شدم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 00:14
+5
saman
saman
مار از پونه، من از مار بدم می‌آید
یعنی از عامل آزار بدم می‌آید
هم ازین هرزه علف‌های چمن بیزارم
هم ز همسایگی خار بدم می‌آید
کاش می‌شد بنویسم بزنم بر در باغ
که من از این‌همه دیوار بدم می‌آید
دوست دارم به ملاقات سپیدار روم
ولی از مرد تبردار بدم می‌آید
ای صبا! بگذر و بر مرد تبردار بگو
که من از کار تو بسیار بدم می‌آید
عمق تنهایی احساس مرا دریابید
دارد از آینه انگار بدم می‌آید
آه، ای گرمی دستان زمستانی من
بی‌تو از کوچه و بازار بدم می‌آید
لحظه‌ها مثل ردیف غزلم تکراریست
آری از این‌همه تکرار بدم می‌آید
دیدگاه  •   •   •  1392/06/29 - 23:40
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
استاد اومده سر کلاس میگه

:

بچه ها این درسه سختیه و عمقش زیاده...

بد از اونور کلاس یکی شروع کرد به دست و پا زدن...

استاد پرسید چی شد؟

دوستش گفت: غرق شد دیگه استاد
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 17:28
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



می خندم....

خنده ای از عمق جان

خنده ای از صمیم دل...

به کوری چشمان آن دشمن خسیسی که نتوانست لبخندم را ببیند...

به کوری چشم دشمن


دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 18:00
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
در عمق آرزوی من است

که در وجودت خانه ای داشته باشم

حتی به مساحت یک ( یاد )
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:42
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
مرد را به عقلش نه به ثروتش زن را به وفايش نه به جمالش دوست را به محبتش نه به کلامش عاشق را به صبرش نه به ادعايش مال را به برکتش نه به مقدارش خانه را به آرامشش نه به اندازه اش اتومبيل را به کاراییش نه به مدلش غذا را به کيفيتش نه به کميتش درس را به استادش نه به سختیش دانشمند را به علمش نه به مدرکش مدير را به عمل کردش نه به جایگاهش نويسنده را به باورهايش نه به تعداد کتابهايش شخص را به انسانيتش نه به ظاهرش دل را به پاکیش نه به صاحبش جسم را به سلامتش نه به لاغریش سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 18:05
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
سر راهت که به خانه ی من می آیی ای مهربان! برای من جرعه ای بیاور چه فرق می کند.. .. .. سفید.. #شامپاین.. بسلامتی تو تا از عمق پیاله ام به ازدحام کافه های سر مست بنگرم........


دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 18:42
+2
صفحات: 3 4 5 6 7 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ