♥ نگار ♥
هنوز صدای قدم هایت را پشت سرم می شنوم
که همچون غریبه ای مرا بی تفاوت دنبال می کنی
ومن این چنین پیش خود می پندارم که هنوز …
با گام هایت مسیرمرا دنبال می کنی ولی افسوس …
[!] دوراهی ها ، لعنت بر هرچه بیراهه است
آری به اولین دوراهی که رسیدیم دیگر صدای قدم هایت نیامد
تو رفته بودی همه گفتند که تو عابری بیش نبودی …
♥ نگار ♥
چه غریبه ی مهربانی!!
دستی هم به سر ما بکش!!
پدرم را بگیر ....
عروسک بده....
خانه ام مال تو ...
عروسک بده....
مهمان حبیب خداست!!
هرچه می خواهی به سرم بیاور!!
زندگی من قابل شما را ندارد.......!!!