یافتن پست: #غریبه

مهسا
مهسا
گم نشده ام اما پیدا هم نیستم ..!
،خواب نبوده ام اما بیدار هم نیستم...!
،آشنا نبوده ام اما غریبه هم نیستم..!,
خدا نیستم اما تلاش میکنم انسان باشم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/5 - 00:49
+3
☺SAEED☻
☺SAEED☻
خاطرمان باشد;

شاید سالها بعد
در گذر جاده ها،
بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگوییم:

این غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود..!!
5 دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 20:39
+6
☺SAEED☻
☺SAEED☻
{-7-}
9 دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 20:06
+5
☺SAEED☻
☺SAEED☻
ای که مدتهاست با من نیستی ، من همانم که با من زیستی ، رنجهایم را شنیدی باز هم ، عاقبت گفتی ، غریبه ، کیستی ؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 19:07
+6
مهسا
مهسا
وقتی دو عاشق از هم جدا میشن
دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ؛ چون به قلب همدیگه زخم زدن
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ؛ چون زمانی عاشق بودن
تنها میتونن آشنا ترین غریبه برای همدیگه باشن
مثل یک جمله آشنا
دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 15:15
+8
ronak
ronak
شما که غریبه نیستید!!!
دلــــــم زندگی میخواهد
عشق می خواهد .
شادی میخواهد .لذت از تک تک لحظه هام میخواهد
اینها را میدونم ..ولی ترا خدا تو هم این را بدون
نصیحت وموعظه نمی خواهم ..گوشم پره
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 00:01
+6
mah3a
mah3a
قبل از آنکه ببینمت باورت کردم

قبل از آنکه باورت کنم دوستت داشتم

و قبل از آنکه دوستت بدارم می شناختمت

اما امروز

نگاهت که کردم

غریبه ای را دیدم

که از عمق پنهان ذهن خسته من عبور می کرد..
دیدگاه  •   •   •  1390/12/26 - 19:49
+8
aB'Bas S
aB'Bas S
در Romantic
تو از شهر غریبه بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشتای دور و جاده های پر غبار
برای هم صدایی هم زبونی اومدی
تو از راه میرسی پر از گرد و غبار
تموم انتظار میاد همرات بهار
چه خوبه دیدنت چه خوبه موندنت
چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت

غریب آشنا دوست دارم بیا
دیدگاه  •   •   •  1390/12/25 - 22:48
+9
*elnaz* *
*elnaz* *
نذاری فاصله ها ، تو هجوم سایه ها ، میون غریبه ها ، نذاری توجاده ها تورو از من بگیرن ، تو خودت خوب می دونی ، توی راه زندگیم ، دلخوشم به بودنت ، پس نکنی یه کاری تا فرق نکنه چه بودنت ، نبودنت.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/25 - 18:20
+5
مهسا
مهسا
چه خوش خیال بودم….

که همیشه فکر می کردم در قلب تو محکومم…….

به حبس ابد!!

به یکباره جا خوردم…..

وقتی زندانبان به یکباره بر سرم فریاد زد….

……هی…

تو….

آزادی!….

و صدای گام های غریبه ای که به سلول من می آمد...!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 21:30
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ