یافتن پست: #غم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیشب پلیس جلو ماشینمو گرفت ...

رفتم جلو به پلیسه خیلی جدی گفتم :

میدونی من کیم ...؟

گفت کی هستی ...؟

گفتم من یه پرندم آرزو دارم تو باغم باشی. ^_^

جریمم نکرد ...

اشک تو چشاش جمع شد ...

گفتش خدا شفات بده ... !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/03/3 - 15:58
+1
AmiR
AmiR
ز تلخی سکوتت من چه بگویم / همان بهتر که از غم ها نگویم
تو کاری کرده ای با بی وفایی / دگر از عشق خود با کَس نگویم . . .{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 20:25
+7
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
وقتی دلم به درد میاد و کسی نیست به حرفهایم گوش کند،

وقتی تمام غمهای عالم در دلم نشسته است،

وقتی احساس می کنم دردمند ترین انسان عالمم... وقتی تمام عزیزانم با من غریبه می شوند...

و کسی نیست که حرمت اشکهای نیمه شبم را حفظ کند... وقتی تمام عالم را قفس می بینم...

بی اختیار از کنار آنهایی که دوسشان دارم.. بی تفاوت می گذرم...........{-6-}
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 17:11
+1
AmiR
AmiR
ز تلخی سکوتت من چه بگویم / همان بهتر که از غم ها نگویم
تو کاری کرده ای با بی وفایی / دگر از عشق خود با کَس نگویم . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 14:25
+3
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
این نامه رو وقتی خوندم حسابی متحول شدم شما هم بخونید.............

خدا حافظ مادر...
شیرت را حلال کن ، به خواهر کوچکم هرگز نگو که خواهر نگون بختش چطور زندگی کرد ، و چه طور مرد ؛ نه - مادر جان نگو..
----------------------------------
این نامه آخرین نامه یک فاحشه است .

کاش نامه رسان هرگز این نامه را به مادر این زن تیره بخت نمی رساند....

مادر جان ! این آخرین نامه ایست که از یکوجبی گور زندگی واژگون بخت
خود برای تو می نویسم ..

فاصله من –فاصله پیکر درهم شکسته من – با گور بی نام و نشانی که در
انتظار من است یکوجب بیش نیست

این نامه ، هذیان سرسام آور رویای وحشتناکی است که در قاموس خانواده
های بدبخت نام مستعارش زندگیست ..

مادر جان ! شاید آخرین کلمه ی این نامه ، به منزله نقطه ی سیاهی باشد بر
آخرین جمله داستان غم انگیز زندگی از یاد رفته دخترت.......

خدا میداند که در واپسین لحظات عمرچقدر دلم می خواست پیش تو
باشم...و پس از سه سال جان کندن تدریجی ، هم آغوش با سوداگران ور
شکست شهوت در بستر خون آلود هوسهای مست و تک نفسهای ننگ و
بد نامی وفراموشی جام زهر آلودم را در آغوش پر محنت تو با دست تو
به
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 17:14
+4
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
تو از من بیرون میروی من از این حس بیرون نمیروم

تو بی هوا نفس میکشی و من به هوای تو زندگی میکنم

وقتی این لحظه ها برای تو مفهومی ندارد ،

برای من بی تو اینجا هیچ حس خوبی ندارد

اینکه بفهمم به عشق من تا اینجا نیامدی

به این باور میرسم که هیچگاه حرف دلم را نخوانده ای

تو در سرزمین عشق گم شده ای و من در تو محو شده ام

مثل یخ در آتش بی وفایی هایت آب شده ام

گاهی فکر میکنم ما هر دو عاشقترینیم

اما تو این فکر مرا نمیخوانی ، تو اصلا مرا نمیخواهی

و اشک ها میریزند و حسرتی است که در دلی میماند که همیشه در حسرت بوده

حسرت لحظه ای که همیشه در آرزوی به حقیقت پیوستن بوده

ای کاش این دنیا با این تصویر زشت نبود ، ای کاش سرنوشت ما با هم یکی نبود

که چه آسان دل دادی و چه آسان دل ب[!]

چه معصومانه آمدی و چه بی رحمانه داری میروی

و اینجاست که از ارزشهای قلبم کاسته میشود

تصویر حرکتهای غم در صحنه دلم آهسته میشود

و از ریشه خشک میشوم ، وقتی آبی به این خاک نمیرسد ،

همه چیز که مثل آن روزهای اول نمیشود

که وقتی غنچه بودم آب به من میرسید ، نور عشق همیشه بر قلبم میتابید

تا که گل شدم و این قصه ادامه د
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 16:51
+4
binam
binam
در CARLO
کنجکاوی

کنجکاوم که بدانم نسبت به احساس من چه حرفی داری
یا بدانم امروز بی من تو چقدر دلتنگی؟
کنجکاوم که نگاهت آیا امروز به خاطراتمان هست؟!
ایا دلت به سر قول و قرارهایمان هنوزم هست؟
کنجکاوم که بدانم سر جاده آیا میگیری سراغم؟
یاکه چشم به شعرهایم میدوزی کنار ع[!]ایم
بس که کمجکاوی بخرچ دادمت هیچ نشد
تو نه عاشقی نه دوست میداری دل من
دیدگاه  •   •   •  1392/02/31 - 14:06
+6
AmiR
AmiR
برای آشنا شدن با اشعار شیطان پرستان، قطعه ای از آن را در زیر بیان می کنم:
تاریکی…. قلب خون آلودم را در آغوش می گیری
Aniting our tear ful eyes
رویاهایم… چشمان اشک بارمان را متحد می کند…. فریبنده
Enchanting
در شب…. ابلیس را در اشک هایم می بوسم.
Atnight …. I kiss the serpent in the tears
برای سالها…. غم های تو سوگواری من است.
For years …. The sarrow I\’\'ve mourned
گوش کن به صدای گریه فرزندان ماه من
Har ken my moon child cry
که آرزوی شی دیگر را دارند
Yearning for another night
ماتم مورد علاقه من
Mourning my once beloved
هیپونیزم و تاریکی
Mez maized and raven dark
جادوگر زندانی شب
My pake enchantress of thee night
از آخرین شمع سوزانم
At last my candle\’\'s burning down
ماه پاییزی سیاه غم انگیز می درخشد
The winter moon is shining bleak
جادوگر من برای تو
For the my encbantress
رویاهایم را فریب بده
Enchating all my dreams
زیبا و سیل اشک هایش
Abeauty and her flood of tears
سقوط شب قلب مرا در آغوش می گیرد
Night fall embrace my heart
جادوگر شب های من
My pale enchantress of the night
من تو
دیدگاه  •   •   •  1392/02/29 - 13:47
+3
roya
roya
در CARLO
دیشب داشتم خواب پتروس فداکار رو میدیدم

صبح که بیدار شدم دیدم انگشتم تو دماغم گیر کرده !
دیدگاه  •   •   •  1392/02/28 - 10:03
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یا همین الان یه مخاطب خاصه
خوشکل
خوش هیکل
با ادب
مهربون
خوش اخلاق
دست و دلباز
ودکتربرام پیدا میکنین
یا اینقدر پستای غمگین میذارم تا همتون خون گریه کنین .... !!!!!
2 دیدگاه  •   •   •  1392/02/27 - 21:07
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ