یافتن پست: #غم

ronak
ronak
تو به اندازه تنهایی من خوشبختی
من به اندازه زیبایی تو غمگینم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 14:36
+6
Alireza
Alireza
اگه روزي شاد بودي، بلند نخند كه غم بيدار نشه و اگه يه روز غمگين بودي، آرام گريه كن تا شادي نااميد نشه
دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 13:30
+4
sasan pool
sasan pool
چرا انقدر نگاهت بی قراره/چرا این خونه آرامش نداره
بگو کی زندگیتو تلخ کرده/چرا دستای تو انقدر سرده
کدوم بی رحمی رویاتو سوزونده/گه از لبخند تو چیزی نمونده
نمیزارم که چشمات خیس باشه/دارم میرم تا حالت رو به راه شه
میون این همه نا مهربونی/دارم میرم که تو عاشق بمونی
شکست این دل غمگین و تنگم/دارم میرم با یک دنیا بجنگم
جدایی از تو سخته اما میرم/میرم تا خنده هاتو پس بگیرم
حالا که بغضمون طاقت نداره/چه خوب میشه اگه بارون بباره
حلالم کن اگه که گریه کردم/دعا کن کم نیارم بر نگردم
از امشب با خیالت همنشینم/دعا کن خوابتو هر شب ببینم
نمی دونی که قبل از رفتن من/چه مردایی رفتن برنگشتن
چشای خیلی ها از عشق تر شد/دلاشون به خدا نزدیک تر شد
من هم باید برم طاقت ندارم/دیگه خواب خوش و راحت ندارم
تو هم هرشب بشین ماه و نگاه کن/برای حال و روز من دعا کن
توی لشگر که لبریز از غروره/با مردی که نگاهش مثل نوره
کنار من توی دنیای دیگه/یک روز دنیا به ما تبریک میگه
{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 13:05
+2
ronak
ronak
بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم

اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم

بیا با من مدارا کن که دل غمگین و جان خستم

اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم

بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم

بیا شکوه از دل کن که من نازک دلی خستم

جدایی را حکایت کن که من زخمی آن هستم

اگر از زخم دل پرسی برایش مرحمی بستم

مجنونم و مستم به پای تو نشستم

آخر ز بدیهات بیچاره شکستم

برو راه وفا آموز که من بار سفر بستم

دگر اینجا نمی مانم رهایی از وفا جستم

برو عشق از خدا آموز که من دل را بر او بستم

نمی خواهم تو را دیگر بدان از دام رستم

مجنونم و مستم به پای تو نشستم

آخر ز بدیهات بیچاره شکستم

مجنون و دل را به چشمان تو بستم

هشیار شدم آخر از دام تو جستم

مجنونم و مستم ....

عاشقم و خستم....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 12:18
+5
دوستی
در ضمیرت اگر این گُل ندمیدست هنوز،
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت.
آب و خورشید و نسیمش را از مایۀ جان
خرج می باید کرد.
رنج می باید برد،
دوست می باید داشت!
با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دلهامان را
مالامال از یاری، غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به آواز بلند:
شادی روی تو!
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه، عطرافشان، گلباران باد.


(فریدون [!])
آخرین ویرایش توسط hajivandian در [1390/12/27 - 10:36]
دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 10:06
+5
benyamin
benyamin
دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت غم ها شده ام. وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غم هاشده ام. من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ هاشده ام. کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام..
دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 00:43
+4
مهسا
مهسا
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست...
و دلم بس تنگ است...
بی خیال سپر هر درد است
باز هم می خندیم...
آنقدر می خندیم....
که غم از رو برود.....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 00:37
+6
مهسا
مهسا
افلاطون را گفتند:

چرا هرگز غمگین نمیشوی؟

گفت:

دل بر آنچه نمی ماند، نمی بندم
{-17-}{-37-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 00:25
+8
ali rad
ali rad
گر بهترین دوستم نیستی لااقل بهترین دشمنم باش

اگر بهترین غمخوارم نیستی لاقل بهترین غمم باش

فقط بهترین باش چون همیشه درخاطراتم میمونی

پس بهترین خاطراتم بهترین باش
دیدگاه  •   •   •  1390/12/26 - 23:26
+1
Mitra Mohebbi
Mitra Mohebbi
اگه یه روز صبح خیلی خوشحال از خواب بیدار شدی و دیدی همه چیز خیلی خوبه، نه غمی هست نه دردی بدون که دیشب تو خواب مردی! روحت شاد !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/26 - 21:52
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ