یافتن پست: #غم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تنهاییـ ـ را دوستـ ـ ـ ـ دارمـ ـ
دیگـ ـر میخواهم تنها بمانم
دیگـ ـر میخواهم دستانمـ در زمستانـ یخـ بزنند و از گرمایـ دستـ کسیـ گرما نگیرد

دیگـ ـر میخاهم در پاییز تنهایی قدم بزنمـ و خشـ خشـ برگـ هارو زیـر پاهامـ حس کنمـ

دیگـ ـر به جای کسـی، به تنهاییـ عشق می ورزم

آخه دلگیرمـ از باهم بودن هاییـ که همهـ شون دوبارهـ ادمـ رو تنها میکنهـ ـ ـ

وجز غم چیـ ـزی برامـون نمـیزارهـ ـ ـ ـ ـ
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:48
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی وقتا...

وقتی از همه خیلی خیلی دوری اونقدر هوایی میشی که اگه دست خودت بود چمدون میبستی با
اولین پرواز خودتو میرسوندی به اولین آغوشی که برات بازه...و شاید اگه جرأت میکردی همونجا
روی شونه هاش خودتو از غم دنیا خالی میکردی...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:40
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شبی که آوای نی تو شنیدم

چو آهوی تشنه پی تو دویدم

دوان دوان تا لب چشمه رسیدم

نشانه ای از نی و نغمه ندیدم


تو ای پری کجایی؟ که رخ نمینمایی

از آن بهشت پنهان... دری نمیگشایی

من همه جا پی تو گشته ام

از مه و می نشان گرفته ام

بوی تو را زگل شنیده ام

دامن گل از آن گرفته ام

تو ای پری کجایی؟ که رخ نمینمایی

از آن بهشت پنهان دری نمیگشایی


دل من سر گشته تو.... نفسم آغشته تو......

*****بهزاد ساوانا**** به یاد استاد بزرگ
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 19:49
.:SaRa:.
.:SaRa:.
به مامانم میگم : شام چی داریم ؟
میگه : آنچه گذشت !
میگم : غذای جدیده ؟
میگه : عارع …
میگم : خو حالا چیا داره توش ، واسه سلامتی خوبه ؟
میگه : هرچی تو این هفته پختم و کوفت نکردی رو قاطی کردم دوتا تخم مرغم زدم بهش و مث کتلت سرخش کردم !
اگه اینم کوفت نکنی فردا شب پس از سالها داریم …
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 12:16
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

من آهنگ غریب روزگارم غمی در انتهای سینه دارم تمام هستی ام یک قلب پاک است که آنرا زیر پایت می گذارم شبی غمگین شبی باران و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد به من می گفت تنهایی غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد تمام هستیم بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 12:03
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خواب و خیالنازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد

خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد

آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد

که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد

چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند

آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش

عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 12:02
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

قاصدک غم دارم ،
غم آوارگی و دربدری
غم تنهایی و خونین جگری
قاصدک وای به من
همه از خویش مرا می رانند همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند
قاصدک دریابم ! روح من عصیان زده و طوفانیست آسمان نگهم بارانیست
قاصدک غم دارم غم به اندازه سنگینی عالم دارم قاصدک غم دارم
قاصدک دیگر از این پس منم و تنهایی قاصدک حال گریزش دارم می گریزم به جهانی که در آن پستی نیست
پستی و مستی و بد مستی نیست میگریزم به جهانی که مرا ناپیداست شاید آن نیز فقط یک رویاست!!!

دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 11:46
+3
saman
saman

ای دوست تو غم داری و من غم دارم


تو حوصله کم داری و من کم دارم


تو قدر مرا بدان و من قدر تو را


چون هر چه توراست جمله من هم دارم

دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 11:03
+3
saman
saman

غمگین مشو عزیز دلم


مثل هوا در کنار توام


نه جای کسی را تنگ می کنم


نه کسی مرا می بیند


نه صدایم را می شنود


دوری مکن


تو نخواهی بود


من اگر نباشم.


دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 10:26
+1
saman
saman

دیدن تو...


همان آب سردی ست که


آتش غم هایم را خاکستر می کند.

دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 10:12
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ