mehdy
فراموش کن چیزی را که نمی توانی بدست آوری و بدست بیاور چیزی را که نمی توانی فراموش کنی!
سحر
شر به خوشبختی خیلی زود عادت میکند و چون خیلی زود عادت میکند خیلی زود هم فراموش میکند که خوشبخت است
sasan pool
اسم من گم شده است
توی دفترچه ی پر حجم زمان
دیرگاهی است
فراموش شدم
اسم من گم شده است
لا به لای ورق کهنه ی آن لایحه ها
زیر آن بند غریب
پشت انبوهی از آن شرط و شروط
لای آن تبصره ها
اسم من گم شده است
در تریبون معلق شده سخت سکوت
حق من گم شده است
زنگ انشاء
کسی انگار نمی خواست معلم بشود
شأن من گم شده است
شأن من نیست بنالم
شأن من نیست بگویم
زتهی ، ز نبود
یا از این زخم کبود
لیک
رنگ رخساره گواهی دهد از سر درون
از همه رنج فزون ...
sasan pool
اینجا دلم برای تو هِی شور میزند
از خود مواظبت کن و نگذار هیچوقت...
اخبار گفت شهر شما امن و ناراحت است
من باورم نمیشود ، اخبار هیچوقت...
حیفند روزهای جوانی ، نمیشوند
این روزها دو مرتبه تکرار هیچوقت
من نیستم بیا و فراموش کن مرا
کی بودهام برات سزاوار؟ ... هیچوقت !
بگذار من شکسته شوم تو صبور باش
جوری بمان همیشه که انگار هیچوقت...