حدودا 9 ساله بودم؛ تفريحم اين بود که وقتي جوراب پوشيدم، پامو روي فرش بکشم و به يه
نفر ديگه دست بزنم تا جرقه بزنه!!!
يه بار توي يه کتاب خوندم که اين کار رو با دمپايي ابري اگه انجام بدي،
جرقه ي قوي تري مي زنه. اين مطلب توي ذهنم مونده بود......
رفته بوديم خونه مادربزرگم عيد ديدني، ديدم کنار سالن يه دمپايي ابري هست.
يه مرتبه افکار شيطاني به سراغم اومد...
رفتم پوشيدم و عين مونگو? حدود نيم ساعت پامو رو زمين مي کشيدم!
بعد رفتم جلوي همه انگوشتمو زدم به نوک دماغ بابام!!!!
آنچنان جرقه اي زد..... که فکر کنم کل محل صداشو شنيدن!!
موهاي جفتمون عين برق گرفته ها سيخ شده بود و
همه مات و مبهوت نگاه مي کردن و نمي فهميدن چه اتفاقي افتاده!
از لحظات بعد از اون اتفاق؛ به علت ضربات سنگين وارد شده، چيزي يادم نمياد!!!