یافتن پست: #فرصت

saman
saman


مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق





گرت مدام میسر شود زهی توفیق







جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است




هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق







دریغ و درد که تا این زمان ندانستم




که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق







به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت




که در کمینگه عمرند قاطعان طریق







بیا که توبه ز لعل نگار و خنده جام




حکایتیست که عقلش نمی‌کند تصدیق







اگر چه موی میانت به چون منی نرسد




خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق







حلاوتی که تو را در چه زنخدان است




به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق







اگر به رنگ عقیقی شد اشک من چه عجب




که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقیق







به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام




ببین که تا به چه حدم همی‌کند تحمیق



دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 16:04
+2
saman
saman

اي ساز برو دوش تو پيراهن کاغذ



تا چند بهر شعله زني دامن کاغذ





کس نيست که بر خشکي طبعت نستيزد


گر آتش و گر آب بود دشمن کاغذ





بي کسب هنر فيض قبولي نتوان يافت


تا حفظ نمايد نتوان خواندن کاغذ





هر نامه بيمطلب ما جاي رقم نيست


قاصد نفسي سوخته در بردن کاغذ





گر آگهي آئينه ات از زنگ بپرداز


اي علم تو مصروف سيه کردن کاغذ





سهل است بهر شيشه دلي تيغ کشيدن


دارد نم آبي شرر خرمن کاغذ





هر نقطه که از شوخي خال تو نويسند


آرام نگيرد چو شرر بر تن کاغذ





از راه تو آسان نرود نقش جبينم


خط پنجه ديگر زده در دامن کاغذ





تسليم من از آفت گردون نهراسد


بر هم نخورد حرف به پيچيدن کاغذ





ثبت است جواب خط عاشق بدريدن


درياب صرير قلم از شيون کاغذ





فرياد که در مکتب بيحاصل امکان


يک نسخه نيرزيد بگرداندن کاغذ





(بيدل) دل عاشق بهوس رام نگردد


اخگر نشود تکمه پيراهن کاغذ





اي شعله نهال از قلمت گلشن کاغذ


دود از خط مشکين تو در خرمن کاغذ





خط نيست که گل کرد ازان کلک گهربار


بر خواسته از شوق تو مو بر تن کاغذ





با حسرت دل هيچ نپرداخت نگاهت


کاش آئينه ميداشت فرستادن کاغذ





لخت جگرم سد ره ناله نگرديد


پنهان نشد اين شعله به پيراهن کاغذ





از وحشت آشوب جهان هر چه نوشتم


افشاند خط از خويش پرافشاندن کاغذ





سهلست باين هستي موهوم غرورت


آتش نتوان ريخت بپرويزن کاغذ





با تيغ توان شد طرف از چرب زباني


در آب چو روغن نبود جوشن کاغذ





بر فرصت هستي مفروشيد تعين


گو يکدوشرر چين نکشد دامن کاغذ





چون خامه خجالت کش اين مزرع خشکيم


چيديم نم جبهه زافشردن کاغذ





(بيدل) سر فواره اين باغ نگونست


تا کي بقلم آب دهي گلشن کاغذ


(بيدل دهلوی) 





دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 14:25
+3
saman
saman

دلخور از وسوسه ی بی پایان
شاکی از خودزنی بی جبران
بهترین فرصت و از کف دادم
بدترین جای زمان افتادم


من به این فاجعه عادت کردم
که برم خسته بشم برگردم
پشت بی حوصلگی پنهون شم
بشنوم چیزی نگم داغون شم
من به این فاجعه عادت کردم
که برم خسته بشم برگردم
پشت بی حوصلگی پنهون شم
بشنوم چیزی نگم داغون شم


من به این ناخوشی هر روزه
که نفسگیر و تبسم سوزه
نبض احساسم و عادت دادم
نمی پرسم که چرا افتادم
نمی پرسم
نمی پرسم


من به این فاجعه عادت کردم
که برم خسته بشم برگردم
پشت بی حوصلگی پنهون شم
بشنوم چیزی نگم داغون شم
من به این فاجعه عادت کردم
که برم خسته بشم برگردم
پشت بی حوصلگی پنهون شم
بشنوم چیزی نگم داغون شم


متن ترانه ناخوشی مسعود امامی

دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 14:37
+5
nanaz
nanaz


دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را...

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با
خودت بکشی‌اش...

شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند
خواند

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های

قشنگ را نشانت داد

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود

خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی... به مخ‌زدن به
اعتماد آدم‌ها!

سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری...

اما بگذار به سن تو برسند!

بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو
را به یاد بیاورند

غریب است دوست داشتن.

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما
بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند


دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 14:53
+5
roya
roya
همیشه خوب خداحافظی کن !
گاهی همه چیز آنقدر سریع اتفاق می‌افتد که فرصتی برای یک خداحافظی خوب پیدا نمیکنی !
گاهی جای بوسه‌ای که هنگام خداحافظی نکردی ، تا ابد درد می‌کن . . . !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 10:00
+4
saman
saman
در CARLO

انجمن تنبلان:


تنبلهاي عزيز توجهفرمايند دستورالعملهاي جديد رسيد:


سعي كنيد روزها استراحت كنيد تا شبها راحتبتوانید بخوابيد.


در نزديكي تخت­خوابتان صندلي بگذاريد تا اگر از خواب بيدارشديد روي آننشسته و استراحت كنيد.


ايستادن به رفتن، نشستن به ايستادنوخوابيدن به نشستن اولويت دارد.


جايي كه ميتوانيد بنشينيد چرا مي ايستيد؟


كار امروز را به فردا موكول كنيد و كار فردا را به پس فردا


اگر حسكار كردن به شما دست داد كمي صبر كنيد تا اين حس از شما بگذرد


از همه ديرتر سر سفره رفته و زودتر بلند شويد تا زحمت چيدن و جمع كردنسفره به شما تحميلنشود.


براي كار هميشه فرصت هست، پس از استراحت غافل نشويد.


در ميهماني­ها حتماً با خود بالش ببريد شايد فرصتي براي استراحت بدستآورديد.


به خوابنگوييد كار دارم به كار بگوييد خواب دارم.

آخرین ویرایش توسط saman در [1392/05/15 - 13:13]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 13:10
+3
be to che???!!
be to che???!!

پس از كلي دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج كردم…ما همديگرو به حد مرگ دوست داشتيم 

 

سالاي اول زندگيمون خيلي خوب بود…اما چند سال كه گذشت كمبود بچه رو به وضوح حس مي 

 

كرديم…مي دونستيم بچه دار نمي شيم…ولي نمي دونستيم كه مشكل از كدوم يكي از ماست…

 

اولاش نمي خواستيم بدونيم…با خودمون مي گفتيم…عشقمون واسه يه زندگي رويايي كافيه…

 

بچه مي خوايم چي كار؟…در واقع خودمونو گول مي زديم…

 

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بوديم… 




تا اينكه يه روزعلي نشست رو به رومو گفت…اگه مشكل از من باشه …تو چي كار مي كني؟… 


فكر نكردم تا شك كنه كه دوسش ندارم…خيلي سريع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر تو رو همه 

 

چي خط سياه بكشم…علي كه انگار خيالش راحت شده بود يه نفس راحت كشيد و از سر ميز بلند

 

شد و راه افتاد…گفتم:تو چي؟گفت:من؟ 

 

گفتم:آره…اگه مشكل از من باشه…تو چي كار مي كني؟ 


برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شك داري؟…فرصت جواب ندادو گفت:من وجود تو

 

رو با هيچي عوض نمي كنم… 


با لبخندي كه رو صورتم نمايان شد خيالش راحت شد كه من مطمئن شدم اون 


هنوزم منو دوس داره… گفتم:پس فردا مي ريم آزمايشگاه… 


گفت:موافقم…فردا مي ريم… 


و رفتيم…نمي دونم چرا اما دلم مث سير و سركه مي جوشيد…اگه واقعا عيب از من بود چي؟…سر

 

خودمو با كار گرم كردم تا ديگه فرصت فكر كردن به اين حرفارو به خودم ندم… طبق قرارمون صبح

 

رفتيم آزمايشگاه…هم من هم اون…هر دوآزمايش داديم…بهمون گفتن جواب تا يك هفته ديگه

 

حاضره… يه هفته واسمون قد صد سال طول كشيد…اضطرابو مي شد خيلي اسون تو چهره

 

هردومون ديد…بااين حال به همديگه اطمينان مي داديم كه جواب ازمايش واسه هيچ كدوممون مهم

 

نيس… بالاخره اون روز رسيد…علي مث هميشه رفت سر كار و من خودم بايد جواب ازمايشو مي

 

گرفتم…دستام مث بيد مي لرزيد…داخل ازمايشگاه شدم… علي كه اومد خسته بود…اما كنجكاو…

 

ازمپرسيد جوابو گرفتي؟ 

 

كه منم زدم زير گريه…فهميد كه مشكل از منه…اما نمي دونم كه تغيير چهره اش از 


ناراحتي بود…يا از خوشحالي…روزا مي گذشتن و علي روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر مي

 

شد…تا اينكه يه روز كه ديگه صبرم از اين رفتاراش طاق شده بود…بهش گفتم:علي…تو چته؟چرا 

 

اين جوري مي كني…؟ 

 

اونم عقده شو خالي كرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چيه؟…من نمي تونم يه عمر 

 

بي بچه تو يه خونه سر كنم… دهنم خشك شده بود…چشام پراشك…گفتم اما تو خودت گفتي

 

همه جوره منو دوس داري…گفتي حاضري بخاطرم قيد بچه رو بزني…پس چي شد؟ 

 

گفت:آره گفتم…اما اشتباه كردم…الان مي بينم نمي تونم…نمي كشم… 


نخواستم بحثو ادامه بدم…پي يه جاي خلوت مي گشتم تا يه دل سير گريه كنم…و اتاقو انتخاب

 

كردم…من و علي ديگه با هم حرفي نزديم…تا اينكه علي احضاريه اورد برام و گفت مي خوام طلاقت

 

بدم…يا زن بگيرم…نمي تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراين از فردا تو واسه خودت…منم واسه 

 

خودم…دلم شكست…نمي تونستم باور كنم كسي كه يه عمر به حرفاي قشنگش دل خوش كرده

 

بودم…حالا به همه چي پا زده… 

 

ديگه طاقت نياوردم لباسامو پوشيدمو ساكمم بستم…برگه جواب ازمايش هنوز توي جيب مانتوام

 

بود… درش اوردم يه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو كنار گلدون گذاشتم…احضاريه رو

 

برداشتم و ازخونه زدم بيرون…توي نامه نوشت بودم: علي جان…سلام… 

 

اميدوارم پاي حرفت واساده باشي و منو طلاق بدي…چون اگه اين كارو نكني خودم ازت جدا مي

 

شم…مي دوني كه مي تونم…دادگاه اين حقو به من مي ده كه از مردي كه بچه دار نمي شه جدا

 

شم…وقتي جواب ازمايشارو گرفتم و ديدم كه عيب از توئه…باور كن اون قدر برام بي اهميت بود كه

 

حاضر بودم برگه رو همون جاپاره كنم… اما نمي دونم چرا خواستم يه بارديگه عشقت به من ثابت

 

شه… توي دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز 


X
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 00:28
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
برفت آن زمان نزد فخر زمن

زنوباوگان قاسم بن الحسن

بگفتا مرا اذن پیکار ده

مرا فرصتی بهر این کار ده

بگفتش عمو جان در این کارزار

تویی از برادر مرا یادگار

بسی بوده در دل تو را آرزو

که در حجله داماد ببیند عمو

عمو را بگفت قاسم نامدار

که بعد تو باشم دگر داغدار

سر زلف قاسم سپس شانه زد

جهان آفرین شاد و شکرانه کرد

به میدان فرستاد داماد را

که تا برکند ظلم و بیداد را

به جنت گرفت حجله بخت از او

به پیکار رسوا شد از او عدو

بسی اشک عابد زغم چون بریخت

زهجران قاسم فلک خون گریست
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 11:03
+5
be to che???!!
be to che???!!

۴۵دستورالعمل شگفت انگيز براي زندگي


- 1به مردم بيش از انتظاراتشان ببخشيد و اينكار را با روي خوش انجام دهيد. ۲- شعر مورد علاقه تان را از بر كنيد. ۳- هر آنچه كه ميشنويد را باور نكنيد، همه دارايي تان را خرج نكنيد و هر چقدر كه مي خواهيد نخوابيد. ۴- وقتي ميگوييد “دوستت دارم”، واقعاً داشته باشيد. ۵- وقتي ميگوييد “متاسفم”، در چشم طرف مقابل نگاه كنيد. ۶- پيش از ازدواج حداقل شش ماه نامزد بمانيد. ۷- به عشق در نگاه اول اعتقاد داشته باشيد. ۸- هيچگاه به روياهاي ديگران نخنديد. ۹- عميق و مشتاقانه عشق بورزيد. ممكن است صدمه ببينيد ولي اين تنها راه كامل زندگي كردن است. ۱۰- در اختلافات، منصفانه مبارزه كنيد. بدون صدا زدن اسامي افراد. ۱۱- مردم را از روي خويشاوندانشان مورد قضاوت قرار ندهيد. ۱۲- آرام صحبت كنيد، سريع فكر كنيد. ۱۳- وقتي كسي از شما سوالي مي پرسد كه تمايلي به پاسخ دادن نداريد، لبخند زده، و سوال كنيد، “چرا ميخواهي بداني؟” ۱۴- بياد داشته باشيد كه عشق بزرگ و كاميابي هاي بزرگ ريسك بزرگ مي طلبند. ۱۵- با مادرتان در تماس باشيد. ۱۶- وقتي كسي عطسه ميكند به او بگوييد “عافيت باشه!” ۱۷- وقتي شكست ميخوريد، درسي كه از آن شكست مي آموزيد را فراموش نكنيد. ۱۸- سه چيز را بياد داشته باشيد: احترام به خود، احترام به ديگران و پذيرفتن مسئوليت همه كارهايتان. ۱۹- اجازه ندهيد يك مشاجره كوچك يك دوستي بزرگ را خراب كند. ۲۰- وقتي متوجه اشتباه خود شديد، قدمهاي فوري براي جبران آن برداريد. ۲۱- وقتي گوشي تلفن را برمي داريد لبخند بزنيد، فرد تماس گيرنده لبخند شما را در صدايتان خواهد شنيد. ۲۲- با زن يا مردي ازدواج كنيد كه عاشق صحبت كردن با او هستيد. وقتي سنتان بالاتر ميرود، مهارتهاي محاوره اي به اندازه مهارتهاي ديگر اهميت پيدا خواهد كرد. ۲۳- مقدار زماني را در تنهايي سپري كنيد. ۲۴- آغوشتان را براي تغيير باز كنيد ولي نه به اندازه اي كه ارزشهايتان زير سوال رود. ۲۵- بياد داشته باشيد كه گاهي سكوت بهترين پاسخ است. ۲۶- بيشتر كتاب بخوانيد و كمتر تلويزيون تماشا كنيد. ۲۷- شرافتمندانه و خوب زندگي كنيد تا در زمان پيري وقتي به گذشته فكر كرديد، فرصتي دوباره براي لذت بردن از آن پيدا كنيد. ۲۸- به خدا توكل كنيد ولي درب ماشينتان را قفل كنيد. ۲۹- وجود فضايي عاشقانه در خانه تان بسيار مهم است. هر آنچه كه ميتوانيد براي ايجاد خانه اي آرام، آسوده و امن انجام دهيد. ۳۰- در اختلافات با كسي كه دوستش داريد، با موقعيت كنوني دست و پنجه نرم كنيد. گذشته را پيش نكشيد. ۳۱- مفهوم عميق و ژرف مطالب را درك كنيد. ۳۲- دانش خود را به اشتراك بگذاريد. اين روشي است براي دستيابي به ابديت. ۳۳- با محيط زيست مهربان باشيد. ۳۴- با خدا راز و نياز كنيد. قدرت بيكراني در اين كار است. ۳۵- وقتي كسي از شما تعريف ميكند هيچگاه حرفش را قطع نكنيد. ۳۶- حواستان به كار خودتان باشد. ۳۷- به كسي كه زمان بوسيدن شما چشمانش را نمي بندد اعتماد نكنيد. ۳۸-يكبار در سال به جايي برويد كه تابحال نرفته ايد. ۳۹- اگر درآمد زيادي داريد، بخش از آنرا در زمان زنده بودنتان براي كمك به ديگران اختصاص دهيد. اين بزرگترين لذت بردن از ثروت است. ۴۰- بخاطر داشته باشيد كه دست نيافتن به چيزي كه دوست داريد گاهي خوش اقبالي است. ۴۱- قوانين را بياموزيد سپس برخي را بشكنيد. ۴۲- بياد داشته باشيد بهترين رابطه آني است كه عشق شما به يكديگر بزرگتر از نياز شما به يكديگر باشد. ۴۳- موفقيت خود را اينگونه محك بزنيد كه چه چيزي را از دست مي دهيد تا چه چيزي را بدست آوريد. ۴۴- بخاطر داشته باشيد كه شخصيت شما سرنوشت شما است. ۴۵- متهورانه به عشق خود نزديك شويد .

دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 01:59
+6
be to che???!!
be to che???!!
صرفا جهت اطلاع!!!
احمدي نژاد بد نبود
احمدي نژاد ظالم نبود
احمدي نژاد اشتباهي بود!
احمدي نژاد مسعود شست چي بود!
با همه دردسرآفريني هايش شيرين بود...
احمدي نژاد به ما فهماند كه ما مردم ساده و بي اطلاعي هستيم
به ما فهماند كه مي شود 3هزارميليارد اختلاس شود و آب از آب تكان نخورد
به ما ثابت كرد كه او هر چقدر بد باشد ما بي تفاوت فقط مي نشينيم و تماشايش مي كنيم
او تمام سعي خود را كرد تا به ما بفهماند هم خودش هيچكاره است هم ما!
او به ما نشان داد كه قوه قضاييه در اصل "قوه غذاييه" است و كارايي خاصي ندارد
او مي خنديد و به راحتي قوانين را دور مي زد تا ثابت كند قانوني وجود ندارد و قانون گذاران در مجلس به جاي قانونگذاري كار ديگري مي كنند!
خنده هاي احمدي نژاد بي معني نبود!
اي كاش فرصت داشت و چيزهايي بيشتري را نشانمان مي داد...
او كودك بازيگوشي بود كه خانه ما را به هم ريخت تا ترك هاي ديوار آن را به وضوح ببينيم...!!!

 



صرفا جهت اطلاع!!!<br />
احمدي نژاد بد نبود<br />
احمدي نژاد ظالم نبود<br />
احمدي نژاد اشتباهي بود!<br />
احمدي نژاد مسعود شست چي بود!<br />
با همه دردسرآفريني هايش شيرين بود...<br />
احمدي نژاد به ما فهماند كه ما مردم ساده و بي اطلاعي هستيم<br />
به ما فهماند كه مي شود 3هزارميليارد اختلاس شود و آب از آب تكان نخورد<br />
به ما ثابت كرد كه او هر چقدر بد باشد ما بي تفاوت فقط مي نشينيم و تماشايش مي كنيم<br />
او تمام سعي خود را كرد تا به ما بفهماند هم خودش هيچكاره است هم ما!<br />
او به ما نشان داد كه قوه قضاييه در اصل "قوه غذاييه" است و كارايي خاصي ندارد<br />
او مي خنديد و به راحتي قوانين را دور مي زد تا ثابت كند قانوني وجود ندارد و قانون گذاران در مجلس به جاي قانونگذاري كار ديگري مي كنند!<br />
خنده هاي احمدي نژاد بي معني نبود!<br />
اي كاش فرصت داشت و چيزهايي بيشتري را نشانمان مي داد...<br />
او كودك بازيگوشي بود كه خانه ما را به هم ريخت تا ترك هاي ديوار آن را به وضوح ببينيم...!!!



 

 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 01:56
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ