یافتن پست: #فقط

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من اصولن آدم خشنی نیستم ؛ یعنی فکر نکنم باشم !
.
.
.
.
.
.
.

فقط نمیدونم چرا وقتی متن میزارمو لایك نمى كنین ،

خیلى بی دلیل ، احساس میکنم بهم محل نمیذارین !

بعد دوس دارم بزنمتون ، بگیرم تک تک موهاتونو از جا بکنم!

بعدشم آهن مذاب روو دستا و توو چشم و چالتون بریزم !

بعدبا دمپایی ابری خیس بزنم تو دهنتون , بعد .........

کلن یه همچین روحیه ی لطیفی دارم من
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 18:38
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
راه که میروی عقب میمانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم میخواهم رد پایت را هیچ خیابانی در اغوش نکشد…تو فقط برای منی…
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 17:43
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بزرگی می فرمود:

بعضی وقت ها نباید حرف زد و خبر داد. فقط باید عمل کرد...

اشکال ما اینه که داستان سرایی می کنیم..به جای اینکه داستان، خلق کنیم...
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 19:16
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
توپ تانک دسته بیل
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پسر فقط با سیبیل:))=)):))
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 18:33
+3
-1
nanaz
nanaz

زندگي اين است...



 


سخنان بزرگان, مطالب خواندني, مطالب آموزنده


 


     زندگي اين است...



 :


 



    من هميشه خوشحالم، مي دانيد چرا؟



 
    براي اينكه از هيچكس براي چيزي انتظاري ندارم



 ...
    انتظارات هميشه صدمه زننده هستند ...



   ...
    زندگي كوتاه است ...



    ...
    پس به زندگي ات عشق بورز ...



 
    خوشحال باش



  
    و لبخند بزن



  ..
    فقط براي خودت زندگي كن و ...




    قبل از اينكه صحبت كني ؛ گوش كن




    قبل از اينكه بنويسي ؛ فكر كن




    قبل از اينكه خرج كني ؛ درآمد داشته باش



 
    قبل از اينكه دعا كني ؛ ببخش




    قبل از اينكه صدمه بزني ؛ احساس كن



 
    قبل از تنفر ؛ عشق بورز



  …
    زندگي اين است ...



 
    احساسش كن، زندگي كن و لذت ببر


 

دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 14:00
+9
nanaz
nanaz


“زيباترين نامه به خدا”



واقعا خواندنيه
اگه نخوني از ذستت رفته
حالا خود داي

شـــــكــــرت خـــــــــــــدا جـــــونـــــــم
امروز صبح كه از خواب بيدار شدي،

نگاهت مي كردم،

اميدوار بودم كه با من حرف بزني،

حتي براي چند كلمه،

نظرم را بپرسي يا براي اتفاق خوبي كه ديروز در زندگي ات افتاد،

از من تشكر كني؛

اما متوجه شدم كه خيلي مشغولي،

مشغول انتخاب لباسي كه ميخواستي بپوشي،

وقتي داشتي اين طرف و آن طرف مي دويدي تا حاضر شوي،

فكر مي كردم چند دقيقه اي وقت داري كه بايستي و به من بگويي:"سلام"،

اما تو خيلي مشغول بودي.


يك بار مجبور شدي منتظر شوي و براي مدت يك ربع ساعت، كاري

 نداشتي جز آنكه روي يك صندلي بنشيني.

بعد ديدمت كه از جا پريدي،

اما تو به طرف تلفن دويدي و در عوض به دوستت تلفن كردي تا از

آخرين شايعات با خبر شوي.

تمام روز با صبوري منتظرت بودم،

با آن همه كارهاي مختلف گمان مي كنم كه اصلاً وقت نداشتي

با من حرف بزني.

متوجه شدم قبل از نهار هي دورو برت را نگاه مي كني؛

شايد چون خجالت مي كشيدي،

سرت را به سوي من خم نكردي!!!

تو به خانه رفتي و به نظر مي رسيد كه هنوز خيلي كارها براي انجام دادن داري.


بعد از انجام دادن چند كار،

تلويزيون را روشن كردي،

نميدانم تلويزيون را دوست داري يا نه؟

در آن چيزهاي زيادي نشان مي دهند و تو هر روز مدت زيادي را

جلوي آن مي گذراني.

در حالي كه درباره هيچ چيز فكر نمي كني و فقط ازبرنامه هايش
 لذت مي بري.

باز هم صبورانه انتظار ترا كشيدم و تو در حالي كه تلويزيون را نگاه مي كردي،

شام خوردي و باز هم با من صحبتي نكردي!!!

موقع خواب،

فكر مي كنم خيلي خسته بودي،

بعد از آن كه به اعضاي خانواده ات شب بخير گفتي،

نمي دانم كه چرا به من شب به خير نگفتي؛

اما اشكالي ندارد،

آخر مگر صبح به من سلام كردي؟!

هنگامي كه به خواب رفتي،

صورتت را كه خستهء تكرارِ يكنواختي هاي روزمره بود

را عاشقانه لمس كردم.

چقدر مشتاقم كه به تو بگويم:

چطور مي تواني زندگي زيباتر و مفيدتر را تجربه كني...

احتمالاً متوجه نشدي كه من هميشه در كنارت و براي كمك به تو آماده ام.

من صبورم،

بيش از آنچه تو فكرش را مي كني.

حتي دلم مي خواهد به تو ياد دهم كه چطور با ديگران صبور باشي.

من آنقدر دوستت دارم كه هر روز منتظرت هستم،

منتظر يك سر تكان دادن،

يك دعا،

يك فكر،

يا گوشه اي از قلبت كه بسوي من آيد.

خيلي سخت است كه مكالمه اي يكطرفه داشته باشي.

خوب،

من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود،

به اميد آنكه شايد فردا كمي هم به من وقت بدهي!

آيا وقت داري كه اين نامه را براي ديگر عزيزانم بفرستي؟

اگر نه،

عيبي ندارد،

من مي فهمم و سعي مي كنم راه ديگري بيابم.

من هرگز دست نخواهم كشيد...

روز خوبي داشته باشي.


 

آخرین ویرایش توسط nanaz در [1392/07/4 - 13:33]
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 13:32
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یاد داری
در آن روز آخر
تو اشک میریختی
من زجه میزدم
تو زمین و زمان را نفرین می کردی
من به خدا قسم میخوردم
راستش دروغ بود
فقط نمیخواستم بشکنی
نمیخواستم دیگر
به این دیوانه تکیه بدی
رفتنم مردی نبود
ولی کلاهت را قاضی بکن
دروغ هایم هم
نامردی نبود

#آزاد#
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 11:49
+3
be to che???!!
be to che???!!

يك روز آقا پسرا چطور ميگذره ؟






يك روز آقا پسرا چطور ميگذره ؟ (طنز)






۸ صبح: تو رخت خواب…..

9 صبح: يكم وول ميخوره يه لنگه از پاشو از زير پتو ميده بيرون كفش هاي مارك دارش هنوز پاشه از پارتي ديشب اومده زحمت در آوردنشم نكشيده….

۱۰ صبح: مامان در و باز ميكنه ميبينه پسرش خوابه(الهي مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش كاراي پايان نامه اش رو ميديده گناه داره صداش نكنم يكم ديگه بخوابه!)(اه اه حالم به هم خورد23)

۱۱ صبح: از جا ميپره سمت دستشويي………….(اگه نه كه باز خوابه)


۱۲ صبح يا ظهر: موبايلشو ميبينه ۹۹ تا ميس كال ۱۹۹ تا اس ام اس سرش گيج ميره سونيا - رزا- سارا-بهناز -نازي-ژيلا- الناز- بيتا و………اقدس و شوكت هم آخرياشن اوه باز زنگ ميخوره؟ سايلنت بهترين راه حله!
ميشه يه ساعت ديگه هم خوابيد!

۱ ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم بابك جان بيدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف مي كنيا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهاي شمشيريت بره ….بابك جاااااان عللللللللللللي (پتو رو ميكشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم پاشو ديگه پرتش ميكنه

۲ ظهر: ماماااااااااااااان …..ناهار (چه لوس...اييييييييييي23)

۳ ظهر: مامااااان جورابام كو؟ (پسرا هميشه شلختن051435)

۴عصر: مامااااااااااان ….سوييچ؟؟

۵ عصر: اولين اتو…(مسافركشي صلواتي پسرا بيشتر برا ثوابش اين عمل انسان دوستانه رو انجام ميدن)

۶ عصر: به دستور مامان ميره دنبال آبجي كوچيكه كلاس زبان البته اين كار هم فقط از روي علاقه به خواهر انجام ميده نه براي ديد زني چشم ها مثل چراغ پليس ميگرده كه كسي از قلم نيوفته البته اين كار هم براي نظارت وحس انسان دوستي انجام ميده و فقط كافيه يك پسر ۱۰ ساله بياد بيرون از كلاس خواهر پشت كنكوريشو خفه ميكنه كه ..آره كلاس مختلطه تو هم اين همه كلاس حتما بايد بياي اينجا! حالا باشه خونه حسابتو ميرسم به ليدا بگو بياد برسونيمش دير وقته زشته..(داداش آخه اون كه خونه اش ۲ساعت با ما فاصله است….امان از اين خواهر ها كه درد برادراشونو نمي فهمن نمي دونن برادر جون بيچاره كمك و امداد…)

۷ عصر: ليدا خانم شما تشنه تون نيست آبجي؟ تو چي؟ با يه آب زرشك چطورين؟
(زود خودش ميخوره دوتا هم مياره ميده به خواهرش و ليدا جون سريع راه ميوفته يه ترمز شديد كه ليدا جان نيازمند به دستمال كاغذي بابك آقا هم كه نقشه اش گرفت دستمال حاوي شماره موبايل رو تقديم ميكنه ….)با يه عالمه شرمندگي ليدا كه خشكش زده ترجيح ميده با مانتوش پاك كنه …



۸ غروب: دم خونه ليدا و لحظه فراق ….چه زود دير مي شود….!!!

۹ شب: آقا اين خانم برسونين به اين آدرس با آژانس خواهرو پيچوند…..

۱۰شب: يه مهموني كوچيك طرفاي كامرانيه حيلي خلوت فقط از دور شبيه تظاهرات ميمونه…

۲شب:مادر كجا بودي؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر براي پايان نامه ات زحمت ميكشي ديگه جون نمونده برات بيا يه لقمه غذا بخور جون بگيري؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو ميشه (مادر: الهي مادرت بميره باز بي غذا خوابيد خدا لعنت كنه هر چي دانشگاه بچه هاي مردم اسيرن برا يه درس هر شب تحقيق!!!)





دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 11:45
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زمانه بدی شده
ادمای بدی شدیم
اگه عشقت بهت خیانت کرد اعتراض نکن...
اگه دروغم گفت اعتراض نکن...
بهشم گیر نده چرا با کسی لاس میزنی...
اگه جای بدی رفت نگو نرو...
اگه بگی میشی خر.. میشی عقب مونده...
آره خیانت..دروغ..هرزگی شده روشنفکری
ولی من همچنان عقب موندم....
هنوز هم گریه هامُ
خنده هامُ
غر زدنمامُ
حتی پوک زدن به سیگار لعنتی رو
فقط با یه نفر میخوام
با تــــــــــــــــــــــو میخوام
اره من عقب مونده ام....
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 11:37
+4
sara
sara
در CARLO
وقتــــے نـــــ ﮧ בستــــــے براے گرفتـטּ استَ

نــــ ﮧ آغوشـــــے برای گریــــ ﮧ

نــــ ﮧ شانــــ ﮧای براے تکیــــ ﮧ

انــتــظــــار نـבاشتــــ ﮧ باش

خنـבه‌ام واقعـــــے باشـב

ایــטּ روز‌ها فقط زنـבه‌ام تـــا בیگرے زنـבگـــــے کنـב ـ ـ
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 11:35
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ