یافتن پست: #فقط

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
خدا: بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است.

بنده: خدايا !خسته ام!نمي توانم

خدا: بنده ي من، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدايا !خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم.

خدا: بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان

بنده: خدايا سه رکعت زياد است

خدا: بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان

بنده: خدايا !امروز خيلي خسته ام!آيا راه ديگري ندارد؟

خدا: بنده ي من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو يا الله

بنده: خدايا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد!

خدا: بنده ي من همانجا که دراز کشيده اي تيمم کن و بگو يا الله

بنده: خدايا هوا سرد است!نمي توانم دستانم را از زير پتو در بياورم

خدا: بنده ي من در دلت بگو يا الله ما نماز شب برايت حساب مي کنيم

بنده اعتنايي نمي کند و مي خوابد

خدا:ملائکه ي من! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابيده است چيزي به اذان صبح نمانده، او را بيدار کنيد دلم برايش تنگ شده است امشب با من حرف نزده

ملائکه: خداوندا! دوباره او را بيدار کرديم ،اما باز خوابيد

خدا: ملائکه ي من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست

ملائکه: پروردگارا! باز هم بيدار نمي شود!

خدا: اذان صبح را مي گويند هنگام طلوع آفتاب است اي بنده ي من بيدار شو نماز صبحت قضا مي شود خورشيد از مشرق سر بر مي آورد

ملائکه:خداوندا نمي خواهي با او قهر کني؟

خدا: او جز من کسي را ندارد...شايد توبه کرد...

بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 23:07
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



نوشته ها بهانه است فقط مینویسم که یاداوری کنم بیادتونم.




دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 22:26
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی پای کسی میمانی ....

که نه دیدی اش .... نه میشناسی اش .......

فقط حسش کرده ای .... تجمسمش کرده ای

پشت هاله ای از نوشته های مجازی روی پیج مجازی اش ...

که هر روز میخوانی و در جوابش میگویی ....

لایک

دست همیشه برای زدن نیست ....

کار دست همیشه مشت شدن نیست .....

دست که فقط برای این کار ها نیست .....

گاهی دست میبخشد .....

نوازش میکند ..... احساس را منتقل میکند ....
گاهی چشمها به سوی دست توست .....

دستت را دست کم نگیر ........
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 22:17
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺍﮐﻮﯼ ﻣﺴﺠﺪ ﻣﺤﻠﻤﻮﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﺑﻮﺩ، ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺍﻭﻣﺪ
ﭘﺸﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻮ ﮔﻔﺖ : ﮐﻤﮏ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺁﻣﺎﺩﺱ
ﻣﺎﺩﺱ
ﺍﺩﺱ
ﺩﺱ
ﺩﺱ
ﺩﺱ
ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺷﺪﻩ ۴ ﻧﻔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻟﺮﺯﺵ ﺑﺎﺳﻦ
ﺑﻮﺩﻥ، ﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺗﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﺳﺘﺎ ﺷﻠﻪ ﻫﺎ |: |
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 21:04
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



از من نرنــــــــــج…
نه مغــــــرورم نه بی احســـــاس…
فقط خســــته ام…
خســـــــــته از اعتــــــمادی بیــــجا!
برای هـــــــــمین قفــــــــــــلی محــــــــــــــکم بر دل زده ام!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 20:47
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در زندگی یک وقت‌هایی پیش می‌یاد ؛

که حس می‌کنی باید سرت را بگذاری زمین و بمیری . . .

اما نمی‌میری و فقط آه می‌کشی !!!

برای دردهایی که نمی توان به کسی گفت،

که این خیلی بدتر از مردن است ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 20:37
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



" دیگر بهانه ات را نمیگیرم "

خیالت همه جا با من است

و زندگی زیباست

فقط از اینکه دیگران دیوانه صدایم میکنند

کمی آزرده ام





دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 17:29
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﻻﺯﻣﻪ ﯾﮑﯽ "ﮐﻨﺎﺭﺕ " ﺑﺎﺷﻪ ...

ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﻨﻪ ﻭ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺰﻧﻪ ﻫﺎ !

ﻓﻘﻂ ﺑﺎﺷﻪ




دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 17:22
+2
nanaz
nanaz
میگن اگه خورشید
یه ذره نزدیکمون بود
همه چیزو میسوزوند
ولی خورشید خبر نداری
یکی روی این زمین هست
که فقط اسمش
تمام وجودمو میسوزونه
چن لحظه پیش با دیدن اسمت تو گوشیم تمام وجودم سوخت.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 16:44
+5
-1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺩﻟﺘﻨﮕﻢ!!! ﻧﻪ ﺩﻟﺘﻨﮓِ ﺗﻮ ...
ﺩﻟﺘﻨﮓِ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﻮﺍﻣﻮ ﺩﺍﺷﺘﯽ ...
ﺩﻟﺘﻨﮓِ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺑﻮﺩﯼ ...
ﺩﻟﺘﻨﮓِ ﻫﺮ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺷﻨﯿﺪﻥِ ﺻِﺪﺍﺕ ...
ﺩﻟﺘﻨﮓِ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﻮﻧﺪﻧﺖ،ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮِ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻝِ
ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪ ...
ﺩﻟﺘﻨﮓِ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍِﺳﻤَﻤﻮ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﯽ ...
ﺩﯾﺪﯼ؟؟؟ﻣﻦ ﮐﻪ ﺩﻟﺘﻨﮓِ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 16:16
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ