saman
لهی قربونت برم تو غصه منو نخور
منم که جور سر میکنم تو خیلی ساده دل ببر
تو فکر هیچی رو نکن ببین هنوزم سرپام
فقط واسه دلتنگیه اگر که اشکه تو چشام
پشتم ببین خمیده نیست فقط یه بغضه تو گلوم
تورو خدا پاشو برو نیا با گریه رو به روم
یه روز باید اینطور میشد یا خیلی زود یا خیلی دیر
یه لطفی کن یواشکی دیگه سراغمو نگیر
اره سراغمو نگیر نذار بدونی من کجام
پاشو برو بسه دیگه بذار بریزه گریه هام
فقط برو عزیز من نگاه به پشت سر نکن
از این به بعد بیاد من دقیقه هاتو سر نکن
برو / نمیخوام که دیگه تورو دل آزرده کنم
من که یه آرزو توهم نشد برآورده کنم
خودت تمومش کن برو دیگه حمایتم نکن
حالا اگه میتونی بری / نمون اذیتم نکن
saman
من اگه تنهات گذاشتم فکر نکن دوستت نداشتم
گاهی زندگی عجیبه بازیهاش پر از نشیبه
من و تو دل داده بودیم پای عشق وایستاده بودیم
ولی زندگی خطر کرد عشق مارو در به در کرد
توی لحظه های اخر خاطراتمنو تر کرد
اما خیسی چشاتم واسه عشقمون عزیزه
چشاتم خیلی صبورن گرچه مثل دریا خیسه
صدای سکوتت امشب منو اب میکنه هر دم
تو چرا چیزی نمیگی توی این شبهای سردم
اخر تقویم عشقت میدونم که نا تموم شد
همه ی روزای خوبت پای عشق من حروم شد
وقتی از پیش تو میرم زندگی برام تمومه
عزیزم خدانگهدار گاهی عاشقی حرومه!!!!
♥ نگار ♥
بودنت را دوســت دارم....
وقتی مــــرا ...دربر میگیری ....
و به آغوشــت ســــــفت... مرا می فشـــاری...
وادارم مــــــــــی کنی که...
به هیچ کس فکر نـــــکنم ....
جز تـــــو....!
***
mohamad
یک روز 4 تا حیوون تصمیم گرفتن از یه درخت نارگیل برن بالا
1شیر
1میمون
1زرافه
و 1 سنجاب
تصمیم گرفتند که مسابقه بدهند که...
کدام یک برای چیدن موز از درخت از همه سریع تر بالا می روند؟؟؟
فکر میکنی کدام 1 برنده می شود؟
پاسخ بازگو کننده شخصیت توست پس با دقت فکر کن پاسخ را در زیر ببینید
.
.
.
اگر پاسخ تو:
شیر است = خسته و کسل هستی
میمون =گیج هستی
زرافه =کاملا تعطیل هستی
سنجاب نا امید هستی
چراا؟؟؟
برای اینکه درخت نارگیل که موز نداره !!!!
مشخصه که تحت فشاری و زیاد کار کردی
باید مدتی استراحت کنی!
♥ نگار ♥
"می دانی فکر "هزارتو"اول از کجا آمد؟از بین النهرین باستان.
روده های حیوانات را بیرون میکشیدند...گمان میکنم گاهی هم مال آدمها را!
و از شکل آن برای پیش بینی آینده استفاده می کردند. بنابراین الگوی نخستین هزارتو در یک کلمه "شکم"است.که یعنی قوانین هزارتو درون توست و با هزارتوی بیرون ارتباط دارد.آنچه بیرون از توست منعکس کننده ی چیزهای درون توست و آنچه درون توست منعکس کننده ی چیزهای بیرونی ست.بنابراین وقتی به هزارتوی بیرون از خودت قدم میگذاری همزمان به هزارتوی درون هم قدم گذاشته ای"
*هاروکی موراکامی"
saman
خواهش میکنم
بی حوصلگی هایم را ببخش
بد اخلاقی هایم را فراموش کن
بی اعتناییهایم راجدی نگیر....
درعوض من هم تورا می بخشم
که مسبب همه اینهایی...!
و
به چشمهایت بگو
نگاهم نکنند
بگو وقتی خیره ات می شوم
سرشان به کارخودشان گرم باشد....
نه آن که فکرکنی خجالت می کشم ها..!
نه !
حواسم نیست
عاشقت می شوم....
saman
دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می دی،می تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات ها خجالت می کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی خوام خودم شکلاتها روبردارم، نمی شه شما بهم بدین؟"بقال با تعجب پرسید:چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می کنه؟و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما ازمشت من بزرگتره!
نتیجه گیری....
داشتم فکر میکردم حواسمون به اندازه یه بچه کوچولو هم
جمع نیس که بدونیم ومطمئن باشیم که مشت خدا از مشت ما بزرگتره