یافتن پست: #قندی

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
سحر بابا دمی گفتم حدیث آرزومندی

خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است

بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی

قلم را از آن نبود که سر عشق گوید باز

ورای حد تقدیر است شرح آرزومندی

الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور

پدر را باز پرس آخر کجا شد مهر فرزندی

جهان پیر رعنا را ترحم در حلیت نیست

ز مهر او چه می پرسی در او همت چه می بندی

همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی

دریغ آن سایه همت که برنا اهل افکندی

در این بازار اگر سوی است با درویش خرسند است

خدایا منعم گردان به درویشی و خرسندی

به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند

سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی

به خوبان دل مده حافظ ببین آن بی وفایی ها

که با خوار ز میان کردنند ترکان سمرقندی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 10:42
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

شبهای دراز زمستان را طاقت می آورم
و در تنهایی بی ترانه ی خویش
به جای گریه و بهانه به قندیل های خاطره دل خوش می کنم
اما بهار که از راه می رسد پای هر درخت پر شکوفه ای در باور فاصله ها ابر بغضم همنوای باران می شود

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 00:07
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

ملولان همه رفتند درِ خانه ببندید بر آن عقلِ ملولانه همه جمع بخندید
به معراج برآیید چو از آل رسولید
رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید
چو او ماه شکافید، شما ابر چرایید
چو او چست و ظریفست شما چون هلپندید
ملولان به چه رفتید که مردانه در این راه
چو فرهاد و چو شداد دمی کوه نکندیدچو مه روی نباشید
ز مه روی متابید
چو رنجور نباشید سر خویش مبندید چنان گشت و چنین گشت چنان راست نیایدمدانید
که چونید مدانید که چندید
چو آن چشمه بدیدید چرا آب نگشتیدچو آن خویش بدیدید
چرا خویش پسندید
چو در کان نباتید ترش روی چراییدچو در آب حیاتید چرا خشک و نژندید
چنین برمستیزید، ز دولت مگریزید
چه امکان گریز است که در دام کمندیدگرفتار کمندید
کز او هیچ امان نیست
مپیچید مپیچید بر استیزه مرندیدچو پروانه جانباز بسایید
بر این شمع
چه موقوف رفیقید چه وابسته بندیداز این شمع بسوزید، دل و جان بفروزید
تن تازه بپوشید چو این کهنه فکندید
ز روباه چه ترسید شما شیرنژادیدخر لنگ چرایید
چو از پشت سمندید
همان یار بیاید در دولت بگشایدکه آن یار کلیدست
شما جمله کلندید
خموشید که گفتار فروخورد شما راخریدار چو طوطیست شما شکر و قندید

دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 10:55
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
 

خیلی گشتیم

از همین پیشِ پا

تا آن همه پسین‌های دور

که در مِه به شب می‌زدند،

میان راه چیزهای عجیبی دیدیم

خطهای ناخوانا

سنگ‌قبرهای شکسته

سکوت، ماه، علف‌های شعله‌ور

رَدِ پای باد

و بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب ...!

راه‌بلدِ خسته‌ی ما می‌گفت

اینجا همیشه پسین‌های ساکتی دارد.

ما سردمان بود

همراهان ما ترسیده بودند

از راسته‌ی گهواره فروشانِ شهر

تا خانه‌ی گورکنانِ آسوده ... راهی نبود.

ما مجبور بودیم تمامِ آن راهِ رفته را

دوباره برگردیم،

اما یک عده بی‌جهت در سایه‌سارِ‌ قندیلها

نه می‌آمدند، نه می‌رفتند

همان جا با بیل و کلنگِ گِل‌آلودشان در دست

بر و بر ... فقط نگاهمان می‌کردند

بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب می‌آمد

انگار هر کدام از دیگری و دیگری از دیگری می‌ترسید

یکیشان پرنده‌ی سَربُریده‌ای

لای پیراهن خود پنهان داشت

پشتِ کلوخهای کافور و یخ

رَدِ چیزی شبیهِ خوابِ انار چکیده بود

می‌گفتند گریه‌های کسی را

در نَم و نایِ چاهی دور شنیده‌اند!

حالا این انارِ عفیف

غمگین‌ترین بیوه‌ی اردی‌بهشتِ بی‌رویاست.

راه‌بَلدِ خسته‌ی ما می‌گوید

دقت کنید

صدای کندنِ گور می‌آید

این وقتِ شب انگار

کسی دارد خاطراتش را دَفنِ دریا می‌کند.

ما سردمان بود

خطهای ناخوانا، سکوت

سنگ‌قبرهای شکسته، ماه

علف‌های شعله‌ور، رَدِ پای باد

و بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب ...!

ما خیلی گشتیم

بالای همه‌ی مزارهای جهان

فقط کمانچه‌زنی کور نشسته بود

داشت چیزی می‌خواند:

خوابِ انار!

خوابِ انار!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 23:08
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
این روزهایم را ببخشید… دیگر در آب نمیشود…...........
دیدگاه  •   •   •  1392/04/13 - 00:37
+3
امیرحسین
امیرحسین
یکی از دوستام می گفت : یه پشه اومده بود تو اتاقم اومدم بزنم تو سرش تا صدا سگ بده تا منو دید گریش گرفت بهم گفت این رسم مهمون نوازی نیست من 6 ماه نبودم فکر کردم دم در برام میخوای گاوی گوسقندی چیزی بکشی تو بی معرفت حتی یه پارچه هم نصب نکردی دستاشو باز کرد و منو بقل کرد گفت دلتنگت بودم رفیق بهش گفتم بیا یه خورده دم گوشم ویز ویز کن اصلا صداش مثل لالایی دلنشین بود الانم چایی و شیرینی و اجیلشو خورده و تخت خوابیده بیچاره حق داشت خسته راه بود فردا قراره از خاطرات 6 ماه گذشتش برام بگه...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/18 - 19:55
+9
مهسا
مهسا
کاشکی حاجی فیروز سرزمین من وقتی میخواند....
ارباب خودم بز بزه قندی...
ارباب خودم چرا نمیخندی؟...
دلش راست راستکی خوش بود!!
آنوقت شاید او هم مثل بابا نوئل سرزمین غریبان ...
بجای گـــــــــــدایی...به بچه ها کادو میداد!!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 15:10
+6
ronak
ronak
کاشکی حاجی فیروز سرزمین من وقتی میخواند....
ارباب خودم بز بزه قندی...
ارباب خودم چرا نمیخندی؟...
دلش راست راستکی خوش بود!!
آنوقت شاید او هم مثل بابا نوئل سرزمین غریبان ...
بجای گـــــــــــدایی...به بچه ها کادو میداد!!!!
5 دیدگاه  •   •   •  1390/12/26 - 13:02
+8
مهسا
مهسا
ایا می دانستید ؟ بز بز قندی اولین بز دیابتی در تاریخ است
.
.
.به مرغه ميگن خروس چند حرفه ميگه: قربونش برم حرف نداره
.
.
.هووش چیست ؟؟
جد بزرگ ترمزهای ای بی اس برای توقف کامل خر{-54-}
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 22:26
+10
مهسا
مهسا
تا چشم به هم بزنی

عادت کرده ای

به سردی هوای

قصه ی این روزهای ما

اینحا شجاعت قهرمان داستان هم

از سردی هوای قصه

قندیل بسته است
دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 15:56
+8
صفحات: 1 2 3 4 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ