یافتن پست: #لحظه

مهسا
مهسا
چرا اونهایی که دم از رفاقت میزنن تو لحظه های بی کسی قیدت رو راحت میزنن؟!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/9 - 00:21
+5
reza
reza
اندوه که از حــــــــد بگذرد، جایش را می‌دهد به یک بی‌‌اعتنایی مزمن.
دیگر مهم نیست:
بودن یا نبودن؛...
دوست داشتن یا نداشتن..!
آنچه اهمّیت دارد، کشداری رخوتناک حســــــــــی است که دیگر تو را به واکنش نمی‌کشاند
... و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه می‌کنی
و نگاه می‌کنی
و نــــــــــگاه...!‬
دیدگاه  •   •   •  1391/01/8 - 01:24
+4
محمد
محمد
یه روز یه امریکایی یه ژاپنی یه ایرانی در مسابقات تربیت سگ شرکت میکنن به اینا میگن هر چی بلدین به سگهاتون یاد بدین ما یه سال دیگه میایم تا هر کی سگ رو خوب تربیت کنه جایزه مال اونه.
خلاصه یه سال میگذره مسولین برمیگردن.
اول میرن سر سگ امریکایی میبینن سگه داره چت میکنه تعجب میکنن میرن پیش ژاپنی میبینن سگش داره غذا میپزه بازم تعجب میکنن در نهایت میرن میبینن سگ ایرانیه افتاده زمین حتی نای بلند شدن نداره از ایرانیه میپرسن اقا این چه وضعشه؟ایرانیه با اعتماد به نفس میگه یه لحظه صبر کنین.......بعد یه تیکه نون خشک از جیبش در میاره تو همون لحظه سگه بلند میشه میگه اصغر تو رو خدا از اون یه تیکه بده بخورم.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 22:26
+11
سحر
سحر
گاهی دلم می خواهد...
وحشیانه غرورت را پاره کنم!
قلبت را در مشتم بگیرم و بفشارم.
تا حال مرا لحظه ایی بفهمی.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 21:19
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
می ترسم می ترسم از این خواب که هر لحظه مرا دورتر می برد و هرچه بیشتر شانه هایم را تکان می دهی بیشتر خواب ساعتی را می بینم که در گورستان زنگ می زند ...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 20:33
+1
نیوشا
نیوشا
دلـــ تنگـــ .. کـه می شـوی دیگر انــتــظــار معنا نـدارد ! یک نگاه کمی نـا مهربان .. یک واژه ی کمی دور از انتظار ... یک لحظه فاصــ ـله ... می شکند بغضت را ..!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 19:14
+8
reza
reza
تو انتقال خون از [!] میپرسن اخیرا رابطه جنسی پر خطر داشتی؟
میگه:بله رفتم خونه دوست دخترم هر لحظه ممکن بود باباش بیاد
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 18:40
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
ارام آرام، آرام تر از تمام آرامه های کودکیم آمدی؛ و آرامشم را خط خطی کردی؛ و بعد آرام رفتی؛ وهیچ نفهمیدی درتمام این لحظه های آرام چه اضطرابی درمن موج می زد... کاش یک لحظه، جرات خواندن ناآرامی چشم هایم را...داشتی{-15-}
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 17:13
+1
reza
reza
قلب مرا میان غمت جا گذاشتی

تا در حریم غربت من پا گذاشتی

رفتی و در سکوت تماشا نموده ام

تنهایی ‌‌ِ مرا تو چه تنها گذاشتی



رفتی و سهم عشق برای دل تو بود

سهمی برای این دلم آیا گذاشتی ؟



یک بغض کال، یک سبد از درد بی کسی

سهم من غریب که اینجا گذاشتی



گفتی بهار می رسد اما دروغ بود

در قلب من غمی چو اهورا گذاشتی



مجنون دیگری شدی و دشت پیش روت

من را میان غصه چو لیلا گذاشتی



گفتی که از بهشت نصیبی نبرده ای

آن را تمام گردن حوا گذاشتی

یک قطره اشک سهم من از روزگار شد

در لحظه ای که پای به دنیا گذاشتی
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 14:07
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
اینجا همه هر لحظه می پرسند : « حالت چطور است ؟ » اما کسی یک بار ... از من نپرسید : « بالت ... »
6 دیدگاه  •   •   •  1391/01/5 - 01:18
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ