یافتن پست: #لحظه

payam65
payam65
سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها ،نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب و لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست .پس ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 23:25
+3
reza
reza
آمد اما بی صدا خندید و رفت.....

لحظه ای در کلبه ام تابید و رفت....

آمد از خاک زمین اما چه زود......

دامن از خاک زمین برچید و رفت....

دیده از چشمان من پنهان نمود....

از نگاهم راز ها فهمید و رفت......

گفتم اینجا روزنی از عشق نیست....

پیکرش از حرف من لرزید و رفت.....

گفتم از چشمت بیفشان قطره ای...

ناگهان چون چشمه ای جوشید و رفت....

گفتمش من را مبر از خاطرت....

خاطراتش را به من بخشید و رفت......
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 22:47
+3
reza
reza
من
در این بغض های هر لحظه
در این دلتنگی های مدام
در این آشفتگی های دقایقم
دارم
سکوت
می شوم
با من از عشق چیزی بگو
پیش تر از آنکه زخم هایم عمیق شود...!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 22:29
+3
payam65
payam65
چه عجیب است رسم روزگار تویی که بهترین بهار را برایم

رقم زدی امسال با رفتنت بد ترین نوروز را تجربه میکنم

امید وارم شیرینی لحظهایت به اندازه تلخی لحظه هایم زیاد باشد ..
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 20:26
+1
payam65
payam65
و امروز که اولین سالروز جدايي ماست
در این فکرم که چرا..
لحظه ای که از کنارم میگذشت
و با صدای بلند نغمه ی جدايي سر می داد
دستانش را نفشردم
و به او نگفتم....
زندگی برایم زیباست،اما با او
که شاید این جمله ی کوتاه
مرا یک قدم به او نزدیک می کرد ...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 17:35
payam65
payam65
آنگه که مرا می زده بر خاک سپارید

زیر کفنم خمره ای از باده گذار ید

تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم

بر خاک من از شاخه انگور بکارید



آن لحظه که با دوزخیان کنم ملاقات

یک خمره شراب ارغوان برم به سوغات

هر قدر که در خاک ننوشیدم از این باده صافی

بنشینم و با دوزخیان کنم تلافی



جز ساغر پیمانه و ساقی نشناسم

بر پایه میخانه و شادیست اساسم

گر همچو همای از عطش عشق بسوزم

از ـ تش دوزخ نهراسم نهراسم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 17:07
+1
payam65
payam65
هيچ چيز سخت تر از انتظار نيست ، آن هم انتظار لحظه اي که يک آشنا صدايت کند و به تو بفهماند که دوستت دارد اما هر چقدر که انتظار هم سخت باشد به آن لحظه زيبا مي ارزد ، پس انتظار مي کشم تا آن لحظه زيبا نصيبم شود
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 02:24
+1
payam65
payam65
حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه میکنی وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود
آی ،ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر میشود
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 01:58
+1
payam65
payam65
دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…

شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی…
دیدگاه  •   •   •  1391/01/10 - 22:22
payam65
payam65
آهای مردایی که فقط ادعا دارین (البته بلانسبت بعضی ها)

این همون چیزیه که همسر شما دلش می خواد بهتون بگه خوب گوش کنید:

آیا می خوای راز خوشحال کردن منو بدونی ؟

لحظه های واقعی رو در من تجربه کن!

این همون چیزیه که مشتاق اونم . این اون چیزی که سعی دارم بهت بگم : یک در آغوش کشیدن ناگهانی بعد از شام . یک بوسه بدون مقدمه . تماس از سرکار فقط برای اینکه بگی « دوستت دارم »

وقتی عصبانی یا آشفته به نظر می رسم معنیش این نیست که به تعطیلات احتیاج دارم یا دچار اختلال هورمونی شده ام . بلکه به این علته که نمی تونم تو رو پیدا کنم . من در میان تاریکی دستم را به سوی تو دراز کرده ام ، اما دستم به تو نمی رسه . من در قلبم تو رو صدا می کنم اما پاسخ تو فقط سکوته . کجا رفتی ؟؟؟؟؟ دلم برات تنگ شده ، نه برای جسم یا حرف زدنت بلکه برای روح ارزشمنت دلتنگم .

اینه اون چیزی که از تو می خوام که منو در جایی که طنین عشق رو در قلبت داری ملاقات کنی . فقط برای یک لحظه احساس کن که چقدر منو دوست داری . دوست داشتنم رو احساس کن تا شکوفا بشی و اون وقت چهره منو در عشق خودت غرق کن .
2 دیدگاه  •   •   •  1391/01/10 - 20:16
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ