یافتن پست: #مرا

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گفتم : خدایا همنشینم باش ، گفت : من مونس کسانی هستم که مرا یاد کنند ؛ گفتم : چه آسان به دست می آیی ! گفت : پس آسان از دستم نده ..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 17:29
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

در کوچه تاریک خانه مان چه گذشت ؟ صدای تو بود ؟ شاید مرا لایق صدای تو نیست ، می مانم نزد خود ، نجوا می کنم که ایمان من اندازه وسعت فردای تو نیست .


دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 14:41
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
پشت ابرهااز خانه بیرون میزنم اما کجا امشب

شاید تو میخواهی مرا در کوچه ها امشب!

پشت ستون سایه ها روی درخت شب

می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب؟

میدانم ، آری نیستی اما نمی دانم

بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب؟

هر شب ترا بی جستجو می یافتم اما

نگذاشت بی خوابی به دست آرم ترا امشب

ها...سایه ای دیدم! شبیه ات نیست اما حیف!

ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب

هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز

حتا ز برگی هم نمی آید صدا امشب

امشب ز پشته ی ابرها بیرون نیامد ماه

بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب

گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست

شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب

طاقت نمی آرم تو که می دانی از دیشب

باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب

ای ماجرای شعر و شب های جنون من

آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب؟

محمد علی بهمنی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 13:06
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
سلام به گذرگاه عشق..

سلام به گذر گاه عشق از افق بی کران دوستی ها خدمت تو که رهگذری نا اشنا

بودی آرام امدی و در گوشه ای از قلب کوچک من جای گرفتی اینک قلبم به

یاد تو و در تمام مراحل زندگیت می تپد.(دیگه نمیتپد)

در بیابانی به نام دوستی و در کنار چشمه ای به نام محبت بر روی درختی

کهنسال بر روی شاخه ای به نام وفا و بلبلی زندگی را چنین می سرود:

زندگی ابری است در حال باریدن"بادی است در حال وزیدن "قلبی است در حال تپیدن.

زندگی گل زردی است به نام                                         غم

آئینه نکته ای است به نام                                               دل

فریاد رسای است به نام                                                 آه

جاده ای به نام                                                               محبت

چشمه ساری به نام                                                       وفا

که به دریایی میریزد به نام                                               صفا

در آخر بیابانی است که منتهی میشود به نام                   وداع
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 12:55
+4
Mehrdad Moradi
Mehrdad Moradi
عمرا اگه لنگم و پیدا کنی

1 دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 02:01
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
خیلی گشتیم

از همین پیشِ پا

تا آن همه پسین‌های دور

که در مِه به شب می‌زدند،

میان راه چیزهای عجیبی دیدیم

خطهای ناخوانا

سنگ‌قبرهای شکسته

سکوت، ماه، علف‌های شعله‌ور

رَدِ پای باد

و بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب ...!

راه‌بلدِ خسته‌ی ما می‌گفت

اینجا همیشه پسین‌های ساکتی دارد.

ما سردمان بود

همراهان ما ترسیده بودند

از راسته‌ی گهواره فروشانِ شهر

تا خانه‌ی گورکنانِ آسوده ... راهی نبود.

ما مجبور بودیم تمامِ آن راهِ رفته را

دوباره برگردیم،

اما یک عده بی‌جهت در سایه‌سارِ‌ قندیلها

نه می‌آمدند، نه می‌رفتند

همان جا با بیل و کلنگِ گِل‌آلودشان در دست

بر و بر ... فقط نگاهمان می‌کردند

بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب می‌آمد

انگار هر کدام از دیگری و دیگری از دیگری می‌ترسید

یکیشان پرنده‌ی سَربُریده‌ای

لای پیراهن خود پنهان داشت

پشتِ کلوخهای کافور و یخ

رَدِ چیزی شبیهِ خوابِ انار چکیده بود

می‌گفتند گریه‌های کسی را

در نَم و نایِ چاهی دور شنیده‌اند!

حالا این انارِ عفیف

غمگین‌ترین بیوه‌ی اردی‌بهشتِ بی‌رویاست.

راه‌بَلدِ خسته‌ی ما می‌گوید

دقت کنید

صدای کندنِ گور می‌آید

این وقتِ شب انگار

کسی دارد خاطراتش را دَفنِ دریا می‌کند.

ما سردمان بود

خطهای ناخوانا، سکوت

سنگ‌قبرهای شکسته، ماه

علف‌های شعله‌ور، رَدِ پای باد

و بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب ...!

ما خیلی گشتیم

بالای همه‌ی مزارهای جهان

فقط کمانچه‌زنی کور نشسته بود

داشت چیزی می‌خواند:

خوابِ انار!

خوابِ انار!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 21:08
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
خدایا! هدایتم کن! زیرا می‏دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا! هدایتم کن! که ظلم نکنم، زیرا می‏دانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.

خدایا! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.

خدایا! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم، زیرا تهمت، خیانت ظالمانه‏ای است.

خدایا! ارشادم کن که بی‏انصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.

خدایا! راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بی‏احترامی به یک انسان، همانا کفر خدای بزرگ است.

خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده، تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.

خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه‏گرساز، تا فریب زرق و برق عالم خاکی، مرا از یاد تو دور نکند.

خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل طوفان‏ها هستم، به من دیده‏ای عبرت‏بین ده، تا ناجیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.

خدایا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند می‏دهم که مرا در زمره ستم‏گران و ظالمان قرار ندهی.

خدایا! می‏خواهم فقیری بی‏‏نیاز باشم، که جاذبه‏های مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.

خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تادر غوغای کشمکش‏های پوچ مدفون نشوم.

خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد می‏سوزد، قلبم می‏جوشد، احساسم شعله می‏کشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه می‏زند، تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.

خسته ‏ام، پیر شده‏ام، دل‏شکسته‏ام، ناامیدم، دیگر آرزویی ندارم، احساس می‏کنم که این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع می‏کنم، و می‏خواهم فقط با خدای خود تنها باشم.

خدایا! به سوی تو می‏آیم، از عالم و عالمیان می‏گریزم، تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 21:04
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
از خود رمیده

چو گل ز دست تو جیب دریده ای دارم

چو لاله دامن در خون کشیده ای دارم

به حفظ جان بلا دیده سعی من بیجاست

که پاس خرمن آفت رسیده ای دارم

ز سرد مهری آن گل چو برگهای خزان

رخ شکسته و رنگ پریده ای دارم

نسیم عشق کجا بشکفد بهار مرا ؟

که همچو لاله دل داغدیده ای دارم

مرا زمردم نا اهل چشم مردمی است

امید میوه ز شاخ بریده ای دارم

کجاست عشق جگر سوز اضطراب انگیز ؟

کخ من به سینه دل آرمیده ای دارم

صفا و گرمی جانم از آن بود که چو شمع

شرار آهی و خوناب دیده ای دارم

مرا چگونه بود تاب آشنایی خلق ؟

که چون رهی دل از خود رمیده ای دارم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 21:03
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

سینه چشمی به کار عشق استاد ، به من درس محبت یاد می داد ، مرا از یاد برد آخر ، ولی من بجز او عالمی را بردم از یاد .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 19:41
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
الهی بکامم شرابی فرست
شرابی زجام خطابی فرست
مرا کشت رنج خمار الست
دگر باره از نو شرابی فرست
دلم تا صفا یابد از زنگ غم
بدردی کشانت که تابی فرست
شد افسرده جانم درین خاکدان
زمهرت بدل آب و تابی فرست
زسر جوش خمخانهٔ حب خویش
بجام شرابم حبابی فرست
بلب تشنهٔ چشمهٔ معرفت
بساقی کوثر که آبی فرست
بعصیان سرا پای آلوده ام
زجام طهورم شرابی فرست
بمعمار میکن حوالت مرا
امیری بملک خرابی فرست
بدل تخم امیدگشتم بسی
بدین کشتزارم سحابی فرست
زدریای غفران و ابر کرم
مرا رحمت بی حسابی فرست
...فیض کاشانی...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 16:37
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ