چقـــدر کم توقع شده ام …. نه آغوشت را می خواهـــم ، نه یک بوســـه نه حتـــی بودنت را … همیـــن که بیایــی و از کنـــارم رد شوی کافی است… مرا به آرامش می رسانــد حتــی اصطکــاک سایه هایمـــان …
چه احساس لطیف و زیباییست وقتی مرا میبوسی... وقتی لبانت ! حجم خلوت لبانم را به انتها میرساند و من !! آغوشت را امن ترین مکان دنیا می یابم ... حرم نفس هایت را از من نگیر که به گرمای تنت عادتی دیرینه دارم ...