یافتن پست: #مرد

be to che???!!
be to che???!!


چرا روان درمانی مردها کمتر از زنها طول میکشه؟ چون معمولا باید در روان درمانی به دوران



کودکی بازگشت و مردها همیشه در همون دوران به سر می برند!
بعله....{-1-}


دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:05
+6
-1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺳﺎﻝ ﻣﯿﺮﻥ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﻪ ﻭﯾﺰﺍﺷﻮﻥ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﺸﻪ ، ﻣﻨﻢ ۳ ﻣﺎﻫﯽ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﻂ ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻠﻢ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺗﺎ ﯾﻪ ﻭﻗﺖ ﺍز دستش ندم<img src=(" title=":((" />
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 17:59
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بعضیا بصورت کاملآ شیک و مجلسی گاو تشریف دارن..!
ما هم مثل مردم هند واسشون احترام قائلیم...
شیک و مجلسی!!!! :))
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 17:57
+4
arash nazraz
arash nazraz
ب مردم این شهر نگو غلامتم! ساده ان.........باور میکنن میفروشنت
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 17:25
+7
zohre
zohre


قایقت می شوم بادبانم باش ، بگذار هرچه حرف پشت مان می زنند مردم باد هوا شود دورترمان کند . .


دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 17:21
+5
زهرا
زهرا

قطاری سوی “خـــــــــدا” میرفت، همه مردم سوار شدند…. به بهشت که رسیدن همه پیاده شدن… و فراموش کردن که مقصد “خدا”بود نه بهشت…!!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 17:18
+5
zohre
zohre

امروز یه دختره تو پیاده رو زرتی خورد زمین!! خلاصه رفتم زیر بغل دوست پسرشو گرفتم که از خنده داشت میمرد :| {-33-}

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 17:00
+6
be to che???!!
be to che???!!

بعله ما اینیم....{-45-}

زن به شيطان گفت : آيا آن مرد خياط را مي بيني ؟ ميتواني


 بروي وسوسه اش كني كه همسرش را طلاق دهد ؟



شيطان گفت : آري و اين كار بسيار آسان است



پس شيطان به سوي مرد خياط رفت و به هر طريقي سعي مي


 كرد او را وسوسه كند اما مرد خياط همسرش را بسيار دوست


 داشت و اصلا به طلاق فكر هم نمي كرد



پس شيطان برگشت و به شكست خود در مقابل مرد خياط


 اعتراف كرد



سپس زن گفت : اكنون آنچه اتفاق مي افتد ببين و تماشا كن



زن به طرف مرد خياط رفت و به او گفت 
:


 


چند متري از اين پارچه ي زيبا ميخواهم پسرم ميخواهد آن را به


 معشوقه اش هديه دهد پس خياط پارچه را به زن داد. سپس آن


 زن رفت به خانه مرد خياط و در زد و زن خياط در را باز كرد وآن زن


 به او گفت : اگر ممكن است ميخواهم وارد خانه تان شوم براي 


 اداي نماز ، و زن خياط گفت :بفرماييد،خوش آمديد



و آن زن پس از آنكه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق


 گذاشت بدون آنكه زن خياط متوجه شود و سپس از خانه خارج


 شد و هنگامي كه مرد خياط به خانه برگشت آن پارچه را ديد و


 فورا داستان آن زن و معشوقه ي پسرش را به ياد آورد و


 همسرش را همان موقع طلاق داد



سپس شيطان گفت : اكنون من به كيد و مكر زنان اعتراف مي
كنم


و آن زن گفت :كمي صبر كن



نظرت چيست اگر مرد خياط و همسرش را به همديگر


 بازگردانم؟؟؟!!!


شيطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟


آن زن روز بعدش رفت پيش خياط و به او گفت



همان پارچه ي زيبايي را كه ديروز از شما خريدم يكي ديگر


 ميخواهم براي اينكه ديروز رفتم به خانه ي يك زني محترم براي


 اداي نمازو آن پارچه را آنجا فراموش كردم و خجالت كشيدم


 دوباره بروم و پارچه را از او بگيرم و اينجا مرد خياط رفت و از


 همسرش عذرخواهي كرد و او را برگرداند به خانه اش.



و الان شيطان در بيمارستان رواني به سر ميبرد!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 14:45
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چرخه زندگی مرد ها,...در بچگی مادر زلیل ...در نوجوانی دوست دختر زلیل...در جوانی زن زلیل....در میانسالی فرزند زلیل... بعد از مرگ زلیل مرده..
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 12:41
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
به سلامتی اون سربازی که 55دقیقه تو صف تلفن موند تا بتونه 5دقیقه با عشقش حرف بزنه اما فقط یه جمله شنید مشترک مورده نظر در حال مکالمه است.[流泪][流泪][流泪][流泪][流泪][流泪][流泪][流泪]دیگه چقد از نامردی این دخترا بگم دیگه به خدا این دخترا گرگن گرگ
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 01:11
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ