یافتن پست: #مرد

roya
roya

ساپورت مردونه رسید...

 

نظرتون چیه؟



nh1yn7t2viswvx2lul6.jpg
دیدگاه  •   •   •  1392/08/4 - 14:16
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
زندگی مرا از سنگ ساخت

سنگی که میشود با آن ساختمان ساخت

ساختمانی که میشود از آن بالا

خودت را پرت کنی کف آسفالت خیابان

مردم از کنار جسدت رد شوند

و بگویند : چه ساختمان بلندی … !!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/3 - 19:13
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

شیرین بانو
شاهزاده ارمنی و برادر زاده و جانشین مهین بانو فرمانروای ارمنستان و زنی خردمند که همسر وفادار خسروپرویز بود. در آن زمان ارمنستان یکی از شهرهای کوچک ایران و شاه ارمنستان زیر نظر شاهنشاه ایران بود. خسروپرویز و شیرین حماسه ای از خود ساختند که همیشه در تاریخ ماندگار ماند. شیرین از خسرو چهار فرزند به نام های نستور، شهریار، فرود و مردانشه بدنیا آورد که هر چهار فرزند وی در زندان کشته شدند.

داستان عشق او و خسرو پرویز و دلدادگی او و فرهاد در ادبیات ایران مشهور است.
دیدگاه  •   •   •  1392/08/3 - 18:57
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مرداب از رود پرسید چگونه این قدر زلالی؟

جواب آمد از بی ادبان!

دیدن عه وا

لقمان داره کرال پشت شنا میکنه!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/3 - 17:34
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسورد وایرلسمو ۲روزه عوض کردم کلن محبوبیتمو تو همسایه ها از دست دادم!
یکی یکی سردو سردتر میشن...
امروز یکیشون بلند به اون یکی می گفت :نامرد گدا نذاشت فیلممو کامل دانلود کنم :|
دیدگاه  •   •   •  1392/08/3 - 17:10
+2
Sanaz Arzani
Sanaz Arzani
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می کوبد رونده باش
امید هیچ معجزه ای از مرده نیست، پس زنده باش ...

دیدگاه  •   •   •  1392/08/3 - 11:52
+5
Sanaz Arzani
Sanaz Arzani
زندگی یعنی :
ناخواسته به دنیا آمدن
مخفیانه گریستن
دیوانه وار عشق ورزیدن
و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد، مردن ...
آخرین ویرایش توسط sanaz_arzani در [1392/08/3 - 11:40]
دیدگاه  •   •   •  1392/08/3 - 11:36
+6
AmirAli
AmirAli
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج میشد.بمن گفت:نرو  که بن بسته!گوش نکردم.رفتم. وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم.پیر شده بودم!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/3 - 11:30
+3
Sanaz Arzani
Sanaz Arzani
هنوز به دیدار خدا می روند ... خدایی که در یک مکعب سنگی خود را حبس کرده !!

 

خدا همین جاست ، نیازی به سفر نیست !

 

خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ،خدا در دستان مردی است که نابینایی رااز خیابان رد می کتد ،

 

خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد ،

 

خدا در جمله ی " عجب شانسی آوردم"است !!

 

خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو!!

 

خدا کنار کودکی است که می خواهداز فروشگاه شکلات بدزد !!

 

خدا کنارساعت کوک شده ی توست، که می گذارد 5 دقیقه بیشتر بخوابی!!

 

از انسانهای این دنیا فقط خاطراتشان باقی می ماند و یک عکس با روبان مشکی ، از تولدت تا آن روبان مشکی ، چقدر خدا را دیدی ؟!

 

خدا را 7 بار دور زدی یا زیر باران کنارش قدم زدی ؟

 

خدا همین جاست ، نه فقط در عربستان!

 

خدا زبان مادری تو را می فهمد ، نه فقط عربی را !.......... خدایا دوستت دارم...!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/3 - 11:24
+5
AmirAli
AmirAli
ازپیر مردوپیرزنی پرسیدند:شماچطور60سال باهم زندگی کردید؟گفتند:مامتعلق به نسلی هستیم که وقتی چیزی خراب میشد.تعمیرش میکردیم نه تعویضش...
آخرین ویرایش توسط AmirAliA1 در [1392/08/3 - 11:12]
دیدگاه  •   •   •  1392/08/3 - 11:11
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ