مسافر تاکسی آهسته روی شونهی راننده زد چون میخواست ازش یه سوال بپرسه
راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد
نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد
برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: “هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!”
مسافر عذرخواهی کرد و گفت: “من نمیدونستم که یه ضربهی کوچولو آنقدر تو رو میترسونه”
راننده جواب داد: “واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه رانندهی تاکسی دارم کار میکنم… آخه من ۲۵ سال رانندهی ماشین جنازه کش بودم…!”
♥ما از اوناش نیستیم که لبامون قلمبه باشه.
♥ما ازاوناش نیستیم هیکلمون چشمگیر باشه.
♥ما ازاوناش نیستیم که موهاش بلونده چشاش کشیده و رنگیه.
♥ما از اوناش نیستیم ک یه پسر مارو ببینه بگه اووف چه هلوویی!!!!!
♥ما داف نیستیم داداش من.
♥ما صبح تا شب تو رختخوابت نیستیم.
♥جیگر نیستیم......!
♥اما میدونی؟؟؟دلمون هرزه نیست وقتی میگیم دوست داریم از ته قلبه پاکمونه
میتونی درک کنی ؟؟اگه بتونی بخاطر ظاهر بقیه دلمو نش[!] و
دوسم داشته باشی مردی...!!!!!!!!